جنبهای از زندگی زناشویی که پس از ازدواج بیشترین آسیب را میبیند، زندگی جنسی همسران است. دخالت دیگران به این رابطه آسیب میرساند.
تقوا در امور جنسی (۱۴) – وقتی مردان سرپرست زنان هستند؍ خطر غلو
ارزشهای انسانی و نظام آفرینش
هر آنچه برای انسان وجود دارد، به ارزشهای انسانی مرتبط است و در جغرافیای ارزشهای انسانی قرار میگیرد. هر عملی مثل خوردن و آشامیدن، زندگی کردن، خواستههای درونی یا جاذبههای بیرونی همه اینها در نظام ارزشهای انسانی قرار میگیرند. برای درک این موضوع، بیایید اصطلاحی را که اغلب میشنویم در نظر بگیریم. ما میشنویم که در جهان، ما بخشی از نظام تکوینی هستیم. زمین بخشی از منظومه شمسی است؛ منظومه شمسی خود یک سیستم سازمانیافته است – یک سیستم کامل که در آن خورشید محور است و در اطراف آن سیارات و ستارگان زیادی در حال چرخش هستند که توسط جاذبه خورشید در مدارهای مربوطه خود نگه داشته شده اند. زمین یکی از آنهاست و ماه که به دور زمین میچرخد نیز بخشی از این منظومه شمسی است. «نظام» به معنای مجموعهای از چیزهای بسیار است که برای تشکیل یک سیستم گرد هم میآیند. به همین ترتیب، «منظومه شمسی» به معنای منظومهای است که به دور خورشید برقرار شده است. خورشید هرگز نمیتواند تنها باشد. زمین نیز نمیتواند بدون اینکه بخشی از یک سیستم باشد، وجود داشته باشد. زمین نمیتواند پایدار بماند مگر اینکه بخشی از یک سیستم باشد و در یک آرایش خورشیدی قرار گیرد. اگر در این سیستم نبود، با چیزی برخورد میکرد و نابود میشد و هر آنچه با آن برخورد میکرد نیز نابود میشد. برای نجات نظام جهان از نابودی، همه چیز باید در این نظم و نظام باقی بماند. به همین ترتیب، هر آنچه خداوند متعال برای انسانها مقدر کرده است، در این نظام قرار گرفته است.
بلوغ و رشد – شرایط اساسی ازدواج
نظام خانواده یا ازدواج نیز بخشی از این نظام هستی است. دو شرط اساسی برای ازدواج وجود دارد: بلوغ و رشد (فهم و ادراک). یک فرد میتواند بالغ باشد اما لازم نیست فهیم هم باشد – که در این صورت، واجد شرایط ازدواج نیست. و اگر فهیم باشد اما بالغ نباشد، باز هم واجد شرایط ازدواج نیست. بلوغ و رشد فکری هر دو لازم هستند.
رشد به معنای بلوغ فکری و عقلی است نه اینکه تجربه شصت یا هفتاد سال زندگی را داشته باشد. بلکه به معنای درک صحیح، بینش و قضاوتی است که به طور طبیعی حاصل میشود. مثلاً وقتی میگوییم «این کودک عاقل شده است»، به این معنی است که اکنون میتواند خودش از خیابان عبور کند.
یک کودک خردسال که حتی نمیتواند کفشهایش را بپوشد، کیف مدرسهاش را ببندد یا بینیاش را پاک کند – چنین کارهایی فراتر از توانایی اوست. رشد به این معنی است که درک مناسب سن در او ایجاد شده است. بنابراین، وقتی فردی درک مناسب سن جوانی یا بلوغ را به دست آورد – وقتی حقوق متقابل را درک کند، شخصیت، احترام و عزت را درک کند – او را بالغ مینامند.
این بلوغ به این معنی نیست که او باید تجربه تجاری، دانش مهندسی یا پزشکی یا آگاهی سیاسی داشته باشد. حتی اگر فاقد این موارد باشد، اما مسائل داخلی خودش را درک کند، یعنی از مزایا و معایب خودش آگاه باشد، بالغ محسوب میشود.
ابعاد دینی، اجتماعی و تربیتی ازدواج
در ازدواج، جنبه محوری و مهمی که دلیل وجود این پیوند در فطرت انسان است، نیاز جنسی او است. اما این نیاز با ارزشهای دیگری پیوند خورده است، به طوری که تنها به این محدود نمیشود، بلکه از طریق این پیوند، جنبههای دیگر زندگی نیز برآورده میشود.
به عنوان مثال، جدا از نیاز جنسی، ازدواج دارای بُعد اجتماعی است و به حوزه جامعهشناسی تعلق دارد لذا یک امر اجتماعی است. بنابراین، جنبه اجتماعی نیز در آن لحاظ شده و ارزشهای اجتماعی نیز در آن گنجانده شده است، همانطور که ازدواج یک عمل دینی است. در روایات آمده است، انسان با ازدواج دو سوم دین خود را کامل میکند. در یک روایت نصف دین و در روایت دیگر دو سوم دین نیز آمده است.
معنای عملی این امر این است که ازدواج یک امر بسیار مهم، تکاملی و تربیتی و یک امر اخلاقی و پرورشی است.
تشکیل خانواده و ساختار اجتماعی
به همین ترتیب، وقتی خانوادهای تشکیل میشود، ساختار و نظامی در درون آن برقرار میشود. یک دولت و پادشاهی کوچک متشکل از دو نفر از طریق ازدواج شکل میگیرد.
در جامعه ما مرسوم است که ازدواج ظاهراً بین دو نفر است، اما افرادی از دو خانواده در آن دخیل هستند. کمترین میزان قدرت تصمیمگیری با پسر و دختر است. در امر ازدواج، نود و پنج تا نود و نه درصد از افراد درگیر در ازدواج، غیر از زن و شوهر هستند و آنها در مورد زندگی این دو نفر تصمیم میگیرند.
به همین دلیل ازدواج مسیر درستی را طی نمیکند. کسی که باید تصمیم بگیرد، این کار را نمیکند، به کسی که رضایتش لازم است، اهمیتی داده نمیشود. و حتی پس از ازدواج، به زوجین اختیار امور خود داده نمیشود.
قرآن کریم نظامی را برای یک جامعه مؤمن ارائه میدهد، نه برای جامعهای که من و شما در آن زندگی میکنیم، زیرا ما به ظاهر مؤمن هستیم اما به معنای قرآن مؤمن نیستیم. ما یک جامعه مختلط داریم – یک سیستم ترکیبی، یک سیستم جامع که شامل همه چیز میشود: عناصر فرهنگی هندو، آداب و رسوم غربی و شرقی، منطقهای، و سلیقهها و ترجیحات فردی- پنجابی، پشتون و هر چیز دیگری به جز آموزههای الهی.
جامعه امروز ما مثل یک معجون جامعه ترکیبی است. همانطور که سیستم کشور ما یک سیستم ترکیبی است که شامل دموکراسی، ارتش، سرمایهداری، تشکیلات بینالمللی و دخالت جهانی همه چیز در آن هست. به طور مشابه، سیستم ازدواج ما نیز یک سیستم ترکیبی است که شامل همه فرهنگها و تمدنها، از جمله کل خانواده میشود.
دخالت اقوام در زندگی زناشویی
وقتی یک پسر و دختر ازدواج میکنند، هم والدینشان در آن دخالت میکنند و هم برادران و خواهرانشان. به عنوان مثال، خواهران عروس برای تمام عمر بخشی از خانواده میشوند و در زندگی او دخالت میکنند. آنها دیدگاه خود را در مورد اینکه خانه خواهرشان چگونه باید باشد، چه نوع مبلمانی باید داشته باشد و چه کسی باید به خانه او بیاید و چه کسی نباید بیاید، دارند. به همین ترتیب، اقوام دور خانواده نیز دخالت میکنند. اقوام خانواده پسر برای خودشان یک مجلس تشکیل میدهند و اقوام عروس برای خودشان: یکی به نفع پسر و یکی به نفع دختر.
سپس این دو مجلس شروع به تصویب لایحه علیه یکدیگر میکنند و پسر و دختر در وسط گیر میکنند و مانند سوخت در این آتشی که هر دو طرف برافروختهاند، میسوزند، در حالی که بقیه خانواده از این نمایش لذت میبرند. این در واقع یک رویه اشتباه است. خانواده توسط دو نفر تشکیل شده است. بنابراین، عضویت و قدرت تصمیمگیری فقط متعلق به این دو نفر است. بقیه در حاشیه و پاورقی هستند. کسانی که در حاشیه هستند باید در حاشیه بمانند، نباید وارد متن اصلی شوند تا زندگی بتواند به طور مسالمتآمیز و صحیح پیش برود.
جنبهای از زندگی زناشویی که پس از ازدواج بیشترین آسیب را میبیند، زندگی جنسی همسران است. دخالت دیگران به این رابطه آسیب میرساند.
دخالت نامشروع و راهنمایی والدین
انواع مختلفی از دخالت وجود دارد. گاهی اوقات دخالت در امور مربوط به لباس، دکوراسیون و ظاهر خانه آنها وجود دارد و گاهی اوقات دخالت در روابط جنسی بین زن و شوهر وجود دارد که بسیار خطرناکتر و نامشروع است.
حال، بین راهنمایی و دخالت تفاوت وجود دارد. راهنمایی ایرادی ندارد، اما دخالت اشتباه است. دخالت به این معنی است که شما دستور میدهید و تصمیم میگیرید که “شما باید این کار را انجام دهید” یا “شما نباید آن کار را انجام دهید”. این دخالت است. اما دادن مشاوره و راهنمایی مجاز و حتی تشویقکننده است. والدین باید در هر امری از زندگی، از جمله امور جنسی، به فرزندانشان راهنمایی ارائه دهند. متأسفانه، در جامعه ما، والدین نمیتوانند این کار را انجام دهند. حجب و حیایی که در فرهنگ ما وجود دارد، مانع از چنین راهنماییهای آشکار و صادقانهای، به ویژه در زمان ازدواج، میشود. والدین از ارائه توصیههای مناسب طفره میروند. با این حال، دیگران (افراد مورد اعتماد، بزرگان) میتوانند و باید راهنمایی کنند اما نه دخالت.
سیستم خانواده مشترک – از مزایا تا معایب
یکی از مواردی که زندگی جنسی زن و شوهر را مختل میکند، سیستم خانواده مشترک است که مانع از درک یکدیگر و برآورده کردن نیازهای یکدیگر میشود. در یک سیستم خانواده مشترک، یک خانواده بزرگ در یک خانه با هم زندگی میکنند – به عنوان مثال، دو یا سه اتاق که شش برادر و همسرانشان با هم زندگی میکنند.
این سیستم خانواده مشترک اغلب به عنوان نمادی از عشق، وحدت و قربت در نظر گرفته میشود چون یک سنت زیبا، حتی از دیدگاه مذهبی هم هست و در واقع، در گذشته، همینطور بود. وقتی ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و مذهبی وجود داشتند، این سیستم به خوبی کار میکرد.
در آن زمان، این سیستم در واقع حمایت و همکاری را فراهم میکرد، به خصوص برای یک خانواده تازه تشکیل شده و یک زوج جوان تا بتوانند زندگی جدید خود را به راحتی از نظر اقتصادی آغاز کنند. زوج جدید نمیتوانند بار کامل زندگی را تحمل کنند و به عنوان بخشی از یک واحد بزرگ خانواده به پیش بروند. اما امروزه این سیستم به مضرترین و خفه کنندهترین شکل زندگی تبدیل شده است.
ارزشهایی که زمانی نظام خانواده مشترک بر آن تشکیل شده بود، اکنون ناپدید شدهاند، بلکه تغییر کردهاند. بنابراین این نظام پایه و اساس خود را از دست داده است. حتی از نظر منطقی، اگر به آن نگاه کنیم، زن و شوهر پس از ازدواج به حریم خصوصی نیاز دارند، آنها به زمان و مکانی برای خود، جدا از اقوام، دوستان و حتی والدین نیاز دارند.
اگر بتوان چنین حریم خصوصی را حتی در یک خانه برایشان فراهم کرد، زندگی آنها میتواند آرام و پربرکت باشد. اما اگر به دلیل برخی نیازها نتوانند جدایی کامل داشته باشند، حداقل باید فضایی از آرامش و امنیت در خانه وجود داشته باشد. افراد متاهل به آرامش و امنیت عاطفی نیاز دارند.
در یک نظام خانواده مشترک که در خانه کوچک مثلاً در یک خانه دویست متری، سه یا چهار خانواده با هم زندگی میکنند، چنین محیطی حتی برای افراد مجرد نیز مناسب نیست، چه رسد به افراد متاهل.
اما وقتی فردی ازدواج میکند، فراهم کردن فضایی جداگانه برای او و همسرش کاملاً ضروری میشود. برای مثال، اگر در یک خانواده هفت یا هشت برادر باشند و یکی از آنها ازدواج کند در حالی که بقیه مجرد میمانند – چه کوچکتر باشد چه بزرگتر، چه در حال تحصیل باشد چه شاغل، برادر تازه ازدواج کرده بلافاصله در این محیط احساس ناامنی و ناراحتی میکند.
او احساس میکند که رابطهاش دیگر مانند قبل نیست، جایگاه او در خانواده تغییر کرده است. این نیز باعث ایجاد تنش در خانه میشود.
بنابراین، اینها الزامات ازدواج هستند که دین وضع کرده است. سیستم زندگی باید به درستی سازماندهی شود. وقتی زن و مردی ازدواج میکنند و زن و شوهر میشوند، این سوال پیش میآید که چه کسی مدیر این رابطه است؟ در پاکستان، همه میدانند مدیر کیست – نه شوهر یا زن، بلکه مادر؛ یا پدر شوهر یا مادر زن. اینها مدیران واقعی محسوب میشوند.
و اغلب میتوانید چنین مکالماتی را بشنوید – وقتی زمان ازدواج فرا میرسد، والدین به پسران خود میگویند: “ما همسر تو را انتخاب کردهایم، تو را به هر کسی که بخواهیم به عقد او درمیآوریم.” و پسران پاسخ میدهند: “هر طور که شما بخواهید.”
“هر طور که شما بخواهید” در فرهنگ ما به یک عادت تبدیل شده است. وقتی مادری میپرسد: “آیا شما را به ازدواج فلان دختر دربیاورم؟” پسر پاسخ میدهد: “هر طور که شما بخواهید”. اما “هر طور که شما بخواهید” به چه معناست؟ یعنی: “شما تصمیم میگیرید، شما انتخاب میکنید، اما اگر او را مناسب یافتید و من هم راضی بودم، پس ادامه دهید. ” این روش درست خواهد بود.
با این حال، در عمل، والدین همه تصمیمات را میگیرند و پسر فقط پیروی میکند. اخیراً، یک بنده خدایی به من گفت که یک زن مسن از یکی از این خطبهها شکایت کرده است – او گفت: حاجی آقا چه موضوعی را باز کرده است؟ بعد از این خطبه ها، پسر کوچکم به من میگوید: «ازدواجم را ترتیب بده، حاجی آقا میگوید ازدواج کنم!” او گفت: “پسر کوچکم هر روز درخواست ازدواج میکند!” و وقتی پرسیدم که آیا او 10 ساله است، گفت نه، او 27 ساله است!
مردی بیست و هفت ساله که مادرش هنوز او را «پسر کوچک» میداند، درخواست ازدواج میکند و مادرش شکایت میکند که حاجی آقا ذهن او را خراب کرده است! چون مادرش فکر میکند او هنوز به سن جوانی نرسیده است. چقدر دیگر باید بزرگ شود؟. در شصت و پنج سالگی، والدینش ممکن است او را برای ازدواج مناسب بدانند و بگویند که «حالا او بزرگ شده است». والدین مطمئناً دلسوز و مهربان هستند و شکی نیست که آنها نیکوکار هستند، آنها سختیهای بزرگ کردن فرزند، آموزش او، غذا دادن به او، لباس و نیازهای دیگر او را فراهم کرده اند.
همه اینها بدون شک نتیجه سخت کوشی و عشق والدین است. اما این به این معنی نیست که والدین همه چیز را در مورد فرزندانشان میدانند، و دین نیز به آنها حق کنترل کامل بر هر جنبهای از زندگی فرزندشان را نمیدهد. مهربانی و خیرخواهی والدین به این معنی نیست که آنها در هر موضوعی بیعیب و نقص هستند.
به عنوان مثال: اگر پدری را برای مدتی از همسرش جدا کنید، یا آنها را از زندگی مشترک تا زمان برآورده شدن برخی شرایط منع کنید. آنگاه شاید آنها بفهمند که چنین محدودیتهایی چقدر ناعادلانه هستند وقتی که به فرزندان خودشان تحمیل میکنند.
اگر پسری به پدرش بگوید: “من مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا را تمام میکنم و تا آن زمان نمیتوانی پیش مادرم بروی”، آنگاه احساس خواهند کرد که محرومیت از حقوق زناشویی به چه معناست.
سپس آنها خواهند فهمید که تحصیل مانعی برای ازدواج نیست و بلافاصله به فرزندشان خواهند گفت: “تو به تحصیلاتت ادامه بده، اما بگذار ما زندگی خودمان را بکنیم.” این دقیقاً همان اصلی است که در مورد بچه هایشان نیز صدق میکند: تو میتوانی به تحصیلاتت ادامه بدهی، اما حق ازدواج نیز داری.
قرآن و مسئولیت زندگی زناشویی
حال، قرآن به وضوح مسئولیت و حفظ ازدواج را بیان میکند. میگوید:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ
“مردان سرپرست زنان هستند… ”
در این آیه از کلمات رجال (مردان) و نساء (زنان) استفاده شده است، اما در اینجا به طور خاص برای شوهران و همسران است، نه برای همه مردان و همه زنان. حرف تعریف «ال» در رجال و نساء به مردان و زنان خاص – یعنی شوهران و همسران – اشاره دارد. بنابراین، قرآن ثابت میکند که شوهر، قوام – سرپرست، قیم و مسئول – بر زن است. چرا؟
بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ
“زیرا خداوند برخی از آنها را بر برخی دیگر برتری داده است. ”
یعنی به دلیل قانون الهی که خداوند متعال به برخی از آنها مسئولیتها و اختیاراتی نسبت به دیگران داده است تا نظم و انضباط برقرار شود. این برتری نه به برتری اخلاقی یا معنوی، نه به کمال فکری و نه به ارزشهای شخصی اشاره دارد. یک زن ممکن است از نظر دانش، خرد، تقوا و عقل بسیار برتر از شوهرش باشد – همانطور که اغلب اتفاق میافتد. در بسیاری از خانوادهها، همسرانی وجود دارند که از نظر هوش، خرد و بلوغ معنوی بسیار برتر از شوهران خود هستند. بنابراین این آیه به این معنی نیست که مرد از نظر فضیلت یا شخصیت برتر است.
این فقط به این معنی است که مرد در برنامهریزی و سازماندهی زندگی زناشویی دست بالا را دارد، همانطور که در یک مدرسه، همه معلمان ممکن است به یک اندازه شایسته باشند، اما همچنان به عنوان مدیر برای اداره سیستم عمل میکنند.
در ادامه آیه آمده است:
وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ
“و چون پولشان را خرج میکنند. ”
مسئولیت اثاثیه منزل و جهیزیه؛ بر عهده زن یا شوهر؟
دلیل دوم این است که بار مالی خانه – از ابتدا تا انتها، کاملاً بر دوش مرد است، قرآن حتی یک درصد از مسئولیت مالی خانواده را به زن واگذار نکرده است.
نه جهیزیه، نه هزینههای عروسی، نه ظروف و نه اثاثیه خانه – هیچکدام از اینها بر عهده زن نیست. اما به سیستم امروز پاکستان نگاه کنید، چه سیستمی از بیشرمی و بیحیایی است.
یک ستوننویس روزنامه زمانی نوشت، بهویژه در مورد پنجاب – چون خودش پنجابی بود – که در این فرهنگ، وقتی عروسی برگزار میشود، عروس با کامیونهایی – گاهی چندین کامیون – پر از کالا به خانه شوهر میرسد.
سپس تمام خانواده شوهر از همان مبلمان واثاثیه استفاده میکنند و پس از مدتی اگر دعوایی رخ دهد، همان اعضای خانواده دختر را تهدید میکنند و میگویند: “جرات نداری بیادبی کنی، میدانی ما کی هستیم؟”
آنها او را تهدید میکنند در حالی که او روی تخت خودش نشسته، از ظرف خودش غذا میخورد، از لیوان خودش مینوشد، در اتاقهایی با مبلمان خودش زندگی میکند و با وسایل آشپزخانه خودش آشپزی میکند. آنها از هر چیزی که به این خانه آورده میشود استفاده میکنند – با این حال او را طوری تهدید میکنند که انگار هیچ چیز ندارد.
چه وضعیت غمانگیز و شرمآوری! با این حال، قرآن نظام زندگی خانوادگی را به خواسته های انسانی واگذار نکرده است. مسئولیت هر فرد را به روشنی تعریف و مشخص کرده است. این موضوعی نیست که به تفسیر شخصی یا فرهنگی واگذار شود. این آیه دو پایه برای مسئولیت مرد تعیین میکند:
۱. مسئولیت در قبال نظام زندگی زناشویی
۲. مسئولیت مالی
بنابراین، شوهر قوام است، یعنی مدیر، مسئول و پاسخگو خانه.
نقش و وظایف زن در قرآن
اکنون در همان آیه، قرآن نقش و وظایف زن را در خانه توضیح میدهد:
فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ
“پس زنان صالح مطیع هستند و در غیاب [شوهر] از آنچه خداوند به آنها سپرده است، پاسداری میکنند. ”
پس وقتی مرد قوام – رهبر و مدیر خانواده – میشود، جایگاه زن چیست؟ قرآن پاسخ میدهد: فَالصَّالِحَاتُ – زنان صالح، َقانِتَاتٌ – که مطیع هستند. شرطی که قرآن در اینجا مطرح میکند این است که خانوادهای که از آن صحبت میشود، یک خانواده مؤمن باشد؛ هم مرد و هم زن مؤمن باشند. این سیستم نه برای یک جامعه «ترکیبی» طراحی شده است و نه برای فرهنگی که تحت تأثیر ارزشهای شرقی یا غربی قرار دارد، جایی که مردان و زنان ایدئولوژیهای خودساخته را ایجاد کردهاند.
بلکه، این قانون در مورد یک خانواده مؤمن که ایمان بر اخلاق حاکم است، اعمال میشود. فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ – یعنی همسران پرهیزگار کسانی هستند که قانت هستند، به معنای «آماده و مطیع». در اینجا، منظور از قنوت، «قنوت»ی که با بالا بردن دست در نماز میخوانیم، نیست.
قانتات به چی معناست؟
در اینجا، کلمه قنوت به آمادگی روانی و معنوی درونی اشاره دارد. قانت بودن به معنای آمادگی ذهنی، عاطفی و ارادی برای انجام یک وظیفه است. اغلب، از ما خواسته میشود کاری انجام دهیم، اما از نظر ذهنی برای انجام آن آماده نیستیم و بنابراین نمیتوانیم آن را انجام دهیم – حتی اگر ظاهراً با آن موافق باشیم. حتماً این را تجربه کردهاید – از کسی کاری میخواهید، و او سر خود را تکان میدهد و میگوید «بله، بله» اما آن را انجام نمیدهد. چرا؟ چون او قانت نیست – از نظر ذهنی برای آن کار آماده نیست.
قانت کسی است که با ذهن، قلب و بدن خود آماده انجام کار است تا وظیفه محول شده به خود را با کمال میل انجام دهد. به عنوان مثال، در یک کلاس درس: برخی از دانشآموزان از نظر ذهنی برای یادگیری آماده هستند. برخی دیگر با موانع ذهنی میآیند: آنها فکر میکنند، “این درس خیلی سخت است” یا “معلم خوب نیست” یا “این درس برای من ضروری نیست”. چنین افرادی آماده نیستند. همین امر در مورد کارهای بدنی مانند ورزش نیز صدق میکند. کسانی که از نظر ذهنی آماده هستند، ورش را به راحتی و با انرژی انجام میدهند. کسانی که از نظر ذهنی آماده نیستند، آن را با تنبلی، بیمیلی یا اصلاً انجام نمیدهند.
بنابراین قنوت در اینجا به معنای آمادگی درونی است. بنابراین قرآن میگوید: فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ – “زنان صالح کسانی هستند که آماده و مایل به پذیرش و همکاری با مدیریت شوهر خود هستند. اما اگر نقشها برعکس شوند – همانطور که امروزه رایج است – که شوهر مطیع و آماده اطاعت از همسرش در همه چیز میشود، آنگاه شوهر قانت و زن قوام میشود. این وارونگی سیستم را مختل میکند.
ویژگیهای همسر مؤمن در قرآن
قرآن در ادامه میگوید:
حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ
یعنی وقتی شوهر از خانه غایب است، زن در غیاب او از آبرو، مال و حرمت خانه محافظت میکند.
او از آنچه خداوند به او دستور داده است محافظت میکند – بِمَا حَفِظَ اللَّهُ –
بنابراین، قرآن سه ویژگی را برای یک زن مؤمن مشخص میکند:
۱. صالحه – پرهیزگار، دارای شخصیت خوب
۲. قانته – مطیع و آماده برای پذیرش رهبری شوهرش
۳. حافظه – محافظ خانه خود و اعتماد شوهرش در غیاب او.
حال، قرآن به نوع مخالف – زنانی که تمایلی به همکاری ندارند و همکاری نمیکنند – نیز اشاره میکند. آنها ناشزات نامیده میشوند – نشوز به معنای نافرمان، سرکش یا یاغی است. ناشزه زنی است که از همکاری امتناع میکند – او تمایلی به همکاری ندارد، تمایلی به انجام مسئولیتهای زناشویی خود ندارد، تمایلی به حفظ هماهنگی در خانه ندارد.
اگر از چنین سرکشی از سوی همسرانتان روبرو هستید – که در امور خانوادگی یا روابط زناشویی همکاری نمی کنند – از قرآن رهنمایی بگیرید که قرآن دستورالعملهای روشنی ارائه میدهد:
فَعِظُوهُنَ – پس آنها را نصیحت کنید.
آنها را نصیحت کنید، با ملایمت برایشان توضیح دهید، مسئولیتهایشان را به آنها یادآوری کنید.
اگر نصیحت مؤثر واقع نشد:
وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ ؛ پس آنها را در رختخوابهایشان تنها بگذارید.
یعنی، محل خواب را از هم جدا کنید – صمیمیت را از بین ببرید، فاصله ایجاد کنید.
و اگر این هم مؤثر واقع نشد:
وَاضْرِبُوهُنَّ – پس آنها را تنبیه کنید.
این به معنای خشونت یا شکستن دست یا پا نیست. این به یک حرکت انضباطی نمادین اشاره دارد، یعنی آخرین گام در بازگرداندن نظم در خانه تنبیه است.
اگر پس از همه اینها، آنها اصلاح شوند و به اطاعت و همکاری بازگردند، آنگاه:
فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا
پس هیچ وسیلهای علیه آنها جستجو نکنید.
یعنی، وقتی هماهنگی برقرار شد، به آزار و اذیت یا اجبار آنها ادامه ندهید.
إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا
همانا خداوند والا و بزرگ است.
خداوند بر هر دو نظارت دارد. این قدرت از آن اوست، نه از آن مرد، و اینکه این اقتدار باید با عدالت و فروتنی اعمال شود.
بنابراین کل این آیه اصل نظم و انضباط خانوادگی را بیان میکند. در هیچ کجای قرآن گفته نشده است که مادر شوهر، پدر شوهر یا برادر بزرگتر، قوام (مدیر) زن هستند. قرآن به روشنی بیان میکند که فقط شوهر، قوام، مدیر، سرپرست و مسئول همسرش است. زن نیز به نوبه خود باید آمادگی کامل، احترام و همکاری با شوهرش را در امور زندگی مشترکشان نشان دهد. او باید به تمام خانواده احترام بگذارد، اما قنوت، یعنی اطاعت و فرمانبرداری، مخصوص شوهرش است.
و از آنجایی که هدف اصلی ازدواج، در واقع، تنظیم زندگی جنسی انسان است، اصطلاحات قنوت و نشوز (اطاعت و عدم اطاعت) در این آیه در درجه اول به این عمل صمیمانه – به هماهنگی جنسی و عاطفی بین زن و شوهر – اشاره دارد.
اگر زن از صمیمیت و همکاری امتناع ورزد، اقدامات توصیه شده بعدی – نصیحت، جدایی و مرحله آخر – در این زمینه اعمال میشود. اگر او همچنان منحرف باقی بماند، حقوق او به حالت تعلیق در میآید. و اگر حتی این امر نیز به آشتی منجر نشود، طلاق آخرین گزینه است. یک زن نافرمان دیگر حق برخورداری از امتیازات ازدواج را ندارد.
زیرا چنین زنی نه برای ماندن در نکاح و نه برای فرزندآوری و نه برای مادر شدن ، مناسب است. چگونه زنی که نمیتواند وظایف همسری را انجام دهد، میتواند وظایف فرزندپروری را انجام دهد؟
خانهداری فقط یک وظیفه ثانویه است. بسیاری از زنان خانهداران بسیار خوبی هستند اما در شوهرداری کاملاً شکست میخورند. اگر زنی وظایف خانهداری خود را به خوبی انجام دهد، پاداش میگیرد – اما اگر در مسئولیتهای زناشویی خود کوتاهی کند، در برابر خدا مسئول است.
خطبه دوم
چند خطبه پیش، موضوعی که در مورد آن بحث میکردیم روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه بود که در آن از نابودی دو گروه خبر داده بود:
هَلَكَ فِيهِ رَجُلَان مُحِبٌّ غَالٍ وَمُبْغِضٌ قَالٍ
دو دسته از مردم در مورد من نابود میشوند: یکی کسی که مرا بیش از حد دوست دارد و دیگری کسی که به شدت از من متنفر است.
امام، معیار انسانیت است
امیرالمؤمنین (ع) امام و معیار انسانیت است. او مناره هدایت و معیار عدالت و ارزشها است. حتی از نظر لغوی، کلمه “امام” همین معنی را دارد.
در زبان عربی، قبل از نزول قرآن، “امام” به شاقول گفته می شد. شاقول برای بررسی صاف یا کج بودن دیوار استفاده میشود. یک بنّا از این شاقول برای اطمینان از صاف بودن دیوار استفاده میکند. با گذشت زمان، این کلمه امام به هر معیار یا اندازهگیری که با آن چیزی صاف و درست نگه داشته میشود، گسترش یافت. وقتی جامعه شکل سازندهای به خود میگیرد و تمدن بشری ظهور میکند، معیاری برای اطمینان از اینکه آن جامعه در مسیر درست باقی میماند و از کج شدن و انحراف آن جلوگیری میکند، لازم است.
بنابراین، خداوند متعال الگوهای انسانی، یعنی امامان، را به عنوان معیارهای بشریت تعیین کرد.
وقتی خداوند متعال به حضرت ابراهیم (ع) فرمود:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
من تو را امام مردم قرار میدهم.
این به این معنی بود که جناب ابراهیم معیاری برای آزمایش بشریت خواهد شد. هر کس رفتارش با رفتار ابراهیم (ع) سازگار باشد، هدایت یافته و در غیر این صورت گمراه خواهد بود.
سپس ابراهیم (ع) دعا کرد که امامت در نسل او ادامه یابد، که خداوند متعال در پاسخ فرمود:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
عهد من به ستمکاران نخواهد رسید.
یعنی در میان نسل تو هم صالح و هم ظالم وجود خواهد داشت. امامت به ستمکاران داده نخواهد شد، بلکه به صالحانی مانند تو داده خواهد شد.
تلاش خداوند برای قابل فهم ساختن قرآن برای بشریت
یکی از اساتید محترم ما میگفت که خداوند متعال بسیار تلاش کرد تا علم آسمانها را برای فهم بشر به زمین نازل کند.
آوردن واقعیت آسمانی و متعالی به شکل وحی الهی به ذهنهای زمینی آسان نبود. این یک وظیفه بزرگ الهی بود که قرآن را به سطح فهم بشر پایین بیاورد – آنچه را که فراتر از دسترس بشر بود به سطح ذهنی او پایین بیاورد. با این حال، او گفت: علمای زمانهای بعدی این تلاش خداوند را خنثی کردند – آنها قرآن را از زمین به آسمانها بازگرداندند!
خداوند متعال قرآن را برای فهم بشر نازل کرده بود، اما علما از طریق تفاسیر پیچیده و اصطلاحات فلسفی آن را آنقدر بالا بردند که اکنون قرآن فراتر از فهم یک مؤمن معمولی به نظر میرسد.
به همین ترتیب، خداوند متعال امامان، یعنی راهنمایان آسمانی، را برای هدایت انسانها به زمین فرستاد. اما بعداً، مردم – باز هم، برخی از علما و افراطیون – کار خداوند را معکوس کردند: آنها امامی را که قرار بود الگوی انسانی باشد، به آسمانها بازگرداندند. خداوند امیرالمؤمنین (ع) را امامی برای مردم زمین قرار داده بود، یعنی شخصیتی نمونه برای پیروی، اما مردم او را به سطح الوهیت ارتقا دادند و او را به یک شکل خدایی تبدیل کردند و اجازه ندادند که او به عنوان الگوی عمل باقی بماند.
ویژگی منحصر به فرد امامت امام علی(ع)
امامت امیرالمؤمنین (ع) امامتی بینظیر است که در تمام تاریخ بشریت نظیری ندارد. عبارت مورد بحث، حکمت ۱۱۷ نهج البلاغه است که در آن امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:
«دو دسته درمورد من هلاک میشوند: کسانی که در دوست داشتن من افراط میکنند و از حد من تجاوز میکنند. و کسانی که با من دشمنی میکنند.
این گفته فقط از امثال علی (ع) می تواند سر بزند چون هیچ رهبر و انسان دیگری نمیتواند این را بگوید. آیا تا به حال از هیچ رهبر دنیوی، رهبر مذهبی یا سیاسی شنیدهاید که بگوید: “حتی پیروان من هم میتوانند نابود شوند”؟ رهبران معمولاً برعکس ادعا میکنند – کسانی که از آنها پیروی میکنند، در هر صورت موفقیتشان تضمین شده است.
اما امام علی (ع) میفرماید: “حتی پیروان من هم اگر از حدود تعیین شده توسط خداوند فراتر روند، میتوانند نابود شوند.” این نشانه حقیقت و راستگویی است که حتی عشق، اگر از حدود عدالت و اعتدال فراتر رود، منجر به نابودی میشود.
خطر غلو
غلو و زیادهروی در هر چیزی منجر به نابودی میشود و سهلانگاری و تفریط هم همینطور است. هر دو مخرب هستند. فقط تعادل، نجات را تضمین میکند. در هر دورهای، افرادی بودهاند که در مورد اهل بیت (ع) غلو کردهاند و فراتر از فرمان خداوند، در مقام آنها غلو کردهاند.
غالیان ادعا میکردند که امامان انسان نیستند، بلکه خدا هستند. آنها خالق هستند نه مخلوق.
علامه مجلسی (رحمه الله علیه) در جلد ۲۵ بحارالانوار، یک فصل کامل را به رد غالیه اختصاص داده است. او در مورد چگونگی مواجهه هر امام با این آزمون در زمان خود مینویسد.
اولین فتنه غالیه در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز شد و در تمام امامان تا زمان غیبت ادامه یافت و تا به امروز نیز ادامه دارد.
هشدار قرآنی – کسانی که مرتکب غلو میشوند از گمراهان هستند
علامه مجلسی روایت بیستم را ذیل فصل دهم نقل کرده و این آیه قرآن را توضیح داده است:
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ. (سوره فاتحه، آیه ۷)
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: خداوند متعال به بندگانش دستور داده است که از او در راه کسانی که به آنها نعمت داده است – انعمت علیهم – هدایت بخواهند، همانطور که قرآن در جای دیگر بیان میکند، اینها پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان هستند.
در مقابل، خداوند متعال به مؤمنان دستور داده است که از راه کسانی که بر آنها خشم گرفته است (مغضوب علیهم) و گمراهان به او پناه ببرند. سپس توضیح داد: از جمله کسانی که مورد غضب خدا هستند، یهودیان هستند که خدا آنها را لعنت کرده است. و غلوکنندگان کسانی هستند که خدا درباره آنها فرموده است:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ
بگو: ای اهل کتاب، در دین خود بیش از حق غلو نکنید. (سوره نساء ۱۷۱)
بنابراین، غلو در ایمان، چه از سوی مسیحیان در مورد عیسی (علیه السلام) باشد و چه از سوی مسلمانان در مورد امامان، در هر صورت محکوم است.
تفسیر امام علی (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام)
امام علی (علیه السلام) فرمودند: هر که خدا را انکار کند یا مرا از مرتبه عبدیت بالاتر برد، از مغضوبان و گمراهان است.
و امام رضا (علیه السلام) افزودند: هر که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از مقام اش بالاتر ببرد، او را از عبدیت فراتر برده به او مقام الوهیت بدهد او از کسانی است که مورد غضب خدا قرار گرفته اند و گمراهند.
امامان معصوم (ع) فرمودند: “ما را از مرز عبد بودن خارج نکنید، ما بندگان خدا هستیم، ما را هر طور که میخواهید توصیف کنید، اما بنده خدا بدانید.”
او هشدار داد: “غلو نکنید، همانطور که مسیحیان با عیسی بن مریم (ع) کردند، ما از غلوکنندگان بری هستیم.”
پرسشی از امام رضا (ع)
روزی مردی برخاست و از امام رضا (ع) پرسید:
ای فرزند رسول، پروردگارت را به ما معرفی کن، زیرا برخی از مردم با ما مخالفند و در ایمان با ما اختلاف دارند.
امام در پاسخ فرمودند:
کسی که پروردگارش را با قیاس توصیف کند، همواره در حیرت خواهد ماند، کسی که خدا را به صورت انسان تصور کند، گمراه است، کسی که خدا را در شکل و صورت محدود کند، کافر شده است.
او همچنین گفت: من او را همانطور که خودش خودش را توصیف کرده است، توصیف میکنم – بدون دید، بدون شکل، بدون هیچ حد و مرزی.
او نه با چشم دیده میشود، نه در فضا محصور است و نه با اندازه مشخص میشود.
او خالق همه اشکال است، اما هیچ شکلی ندارد. او دهنده همه حدود است، اما هیچ حدی ندارد.
امام همچنین توضیح داد که هر کس افعال یا صفات الهی را به امامان نسبت دهد، مرتکب دروغ و افترا شده است. چنین ادعاهایی، باورهای نادرستی هستند و اهل بیت (ع) هیچ ارتباطی با آنها ندارند.
اعتقاد واقعی امامان (ع) توحید خداوند و بندگی همه مخلوقات برای اوست.
