اگر این اصل قرآن در جامعه اقامه شود، بقیه دین اقامه میشود. سه چیز در روایات ذکر شده است که اگر در جامعه اقامه شوند، بقیه دین اقامه میشود. یکی از آنها ولایت است. دوم امر به معروف و نهی از منکر و سوم عدالت است. اگر این سه رکن در جامعه اقامه شود، بقیه دین اقامه میشود.
فلسفه عدالت از دیدگاه حضرت فاطمه زهرا (س) (جلسه سوم)
در خطبه فدکیه، حضرت فاطمه زهرا (س) میفرمایند:
فَجَعَلَ اَللَّهُ اَلْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ اَلشِّرْكِ وَ اَلصَّلاَةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ اَلْكِبْرِ وَ اَلزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نَمَاءً فِي اَلرِّزْقِ وَ اَلصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلاَصِ وَ اَلْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ وَ اَلْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ وَ اَلْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلاَمِ وَ اَلصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اِسْتِيجَابِ اَلْأَجْرِ وَ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ وَ بِرَّ اَلْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ اَلسُّخْطِ وَ صِلَةَ اَلْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِي اَلْعُمُرِ ] مَنْمَاةً لِلْعَدل [ وَ اَلْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ اَلْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ وَ تَوْفِيَةَ اَلْمَكَايِيلِ وَ اَلْمَوَازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسِ وَ اَلنَّهْيَ عَنْ شُرْبِ اَلْخَمْرِ تَنْزِيهاً عَنِ اَلرِّجْسِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اَللَّعْنَةِ وَ تَرْكَ اَلسَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ حَرَّمَ اَللَّهُ اَلشِّرْكَ إِخْلاَصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَاِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ – وَ أَطِيعُوا اَللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهَاكُمْ عَنْهُ فَإِنَّهُ إِنَّمٰا يَخْشَى اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ.
ترجمه:
’’خداوند ایمان را سبب زدودن زنگار شرک از دلهاتان قرار داد و نماز را موجبى براى دورى شما از خودپرستى، و زکات را دستمایه بىآلایشى نفس و افزایش روزى بىدریغ و روزه را عامل تثبیت دوستى و اخلاص و حج را وسیله تقویت دین، و عدالت را مایه پیوند قلوب، و پیروى ما را سبب نظم و پیشوایى ما را مانع جدایى و افتراق، جهاد را وسیله عزّت شما و خوارى و ذلّت کفار و منافقین، و شکیبایى و صبر را موجبى براى جلب پاداش، فرمان به حلال و نهى از حرام را براى مصلحت مردم، و نیکى به پدر و مادر را موجب پیشگیرى از خشم الهى قرار داد. صله رحم را باعث افزایش جمعیت، قصاص را سبب بقاى زندگانى، وفاى به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشى و کاهش (نعمات) قرار داد. بر کنار بودن از مىخوارگى را سبب پاکى از پلیدیها و پرهیز از تهمت و نسبتهاى ناروا را مانعى در برابر لعن و نفرین الهى و منع از دزدى را موجبى براى پوییدن راه عفت ساخت و پاکى و اجتناب از خوردن مال یتیمان و خوددارى از اختصاص غنیمت به خود و تقسیم آن در میان اصحاب استحقاق را باعث در امان ماندن از ظلم، و عدالت پیشگى در اجراى احکام را موجب راحتى و آرامش و ملایمت در امور مردم قرار داد. شرک را حرام نمود تا از سر اخلاص ره رستگارى پویند «پس چنان که شایسته ترس از خداست از او بترسید و تن به مرگ مدهید جز آنکه در طریق اسلام باشید» از خداوند در آنچه که شما را فرموده و یا از آنچه که بازداشته، فرمان برید که «از میان بندگان تنها دانایان از خداوند مىترسند».
عدالت از اصول اساسی دین است
یکی از اصول اساسی دین، عدالت است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مورد عدالت فرمودند: وَ اَلْعَدْلَ تَنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ.
خداوند اساس جهان هستی را بر عدالت بنا نهاده است. نظام شریعت و هدایت بشر نیز بر پایه عدالت بنا شده است. معانی عدالت همان معانی قرآن است. اگرچه اصطلاحات و تفاسیر علما تا حد زیادی عدالت را تفسیر کردهاند، اما نمیتوان اصطلاحات این علوم را مبنای آموزههای قرآنی دانست. زیرا قرآن معانی کلمات خود را از فرهنگ لغت گرفته است، نه از علوم. علوم دیرتر به وجود آمدند. قرآن مدتها پیش از آن نازل شده بود. علم فقه، کلام یا علم حدیث و غیره، همگی قرنها پس از نزول قرآن به وجود آمدند. زبان قرآن، زبان روزمره اعراب آن دوران است که با آن ارتباط برقرار میکردند. هیچ اصطلاحی برای هیچ علمی در آن وجود ندارد. عدالت توسط اعراب برای حفظ تعادل و توازن کالاها هنگام بار کردن آنها بر پشت شتران استفاده میشد. قرآن کریم نیز این معنا را از واژگان اعراب به سیستم هدایت بشر، یعنی دین، وارد کرده است. و خود خداوند متعال تمام قوانین دین و حقوق بشر را بر اساس عدالت بنا نهاده و به انسانها نیز دستور داده است که « اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ ». شما نیز باید در زندگی روزمره خود به عدالت رفتار کنید. و مجازات و پاداش آخرت نیز بر اساس عدالت است. به این معنی که فرد بر اساس عملکرد خود پاداش و مجازات میشود، اگر عملکرد او مثبت باشد، باید پاداش بگیرد و اگر عملکرد او منفی باشد، باید مجازات شود.
و فرد نیز باید همین اصل را در زندگی روزمره خود در نظر داشته باشد که هر کس به اندازه نیاز اش درخواست کند، این عدالت است. مجازات باید بر اساس خطا داده شود. پاداش باید بر اساس عملکرد خوب داده شود. باید بر اساس توانایی و قابلیتش به او مقام و منصب داده شود. همه این موارد باید بر اساس این باشد که هر کس به اندازه تلاشش اجر بگیرد.
و اینطور نیست که خداوند فقط به انسانها دستور داده باشد که امور زندگی خود را بر اساس عدالت در میان خود اداره کنند، بلکه او عملاً از طریق پیامبران با برقراری عدالت در جامعه بشری به آنها آموخته است که جامعهای که در آن عدالت اساس همه امور باشد، جامعهای ایدهآل است.
برای بهبود جامعه، لازم است عدالت در خانههای مان معیار قرار گیرد.
اگر عدالت در خانهای اساس قرار گیرد، در درون کودک یا شخصیتی که در آن خانه تربیت میشود، تعادل ایجاد میشود و این تعادل از خانهها به جامعه منتقل میشود و کل جامعه و اجتماع به تعادل و توازن دست مییابد.
اما اگر چیزی به نام عدالت در خانه وجود نداشته باشد، افرادی که در آن خانه تربیت میشوند، نامتعادل خواهند بود و هر یک از آنها سعی در تجاوز به حقوق دیگران خواهند داشت. فرد نامتعادل نه تنها به حقوق خود پایبند نیست، بلکه سعی در تجاوز به حقوق دیگران نیز دارد. در نتیجه، کل نظام خانه آشفته میشود و اگر این امر در مورد همه خانههای یک جامعه صدق کند، همه میتوانیم تصور کنیم که وضعیت جامعه چگونه خواهد بود. اما اگر قبل از تولد فرزندان در خانه، پدر و مادر اصول خانه خود را بر اساس عدالت بنا کنند و هر دو از نظر شخصیت مساوی باشند، در این صورت همه فرزندانی که در آن خانه متولد می شوند، مساوی خواهند بود، یعنی هر که حق چیزی را دارد، به همان اندازه دریافت می کند، بیش از توانایی خود مطالبه نمی کند و کمتر از آن نمی گیرد.
وقتی عدالت در خانهها برقرار شود، کل جامعه برابر میشود، اما برعکس، اگر گفته شود جامعه نابرابر است و برخی افراد در آن عادل به دنیا میآیند، همانطور که در فقه ما، عدالت شرط برخی مناصب قرار داده شده است. اگر افرادی که در این چند مناصب مانند امام جماعت، امام جمعه، شاهد و قاضی نشستهاند، عادل باشند، چه تفاوتی برای جامعه ایجاد میشود؟ این چهار نفر نمیتوانند عدالت را در کل جامعه برقرار کنند زیرا عدالت به پایهای بسیار قویتر از این نیاز دارد.
عدالت از ویژگیهای جامعه قرآنی است
تمام تمرکز آموزههای قرآن و ائمه اطهار (ع) بر جامعه بوده است، اما تمام تمرکز علما و فقهای ما بر افراد است. آنها به دین شکل فردی دادهاند، در حالی که دین نه برای افراد، بلکه برای جامعه آمده است. به عنوان مثال، دستور حجاب برای جامعه است، نه برای افراد. اما ما آن را یک دستور فردی کردیم، به همین دلیل برخی از زنان حجاب دارند در حالی که اکثریت بدون حجاب دیده میشوند. اما اگر حجاب برای جامعه ضروری تلقی شود، هر زنی باید حجاب داشته باشد. بنابراین اگر جامعه حجاب میشد، هر زن جدیدی که وارد آن میشد، خود به خود حجاب میشد. تمام احکام اسلام ماهیت جمعی دارند. به همین دلیل است که رسول خدا (ص) فرمود: مثال جامعهی مؤمن، مثال یک بدن است. یعنی اگر بدن سالم باشد، تمام اعضای آن سالم هستند، اما اگر بدن بیمار باشد و یک عضو سالم باشد، سلامتی از آن عضو به کل بدن سرایت نمیکند. اما اگر تمام بدن سالم باشد و فقط یک عضو بیمار باشد، تمام بدن با هم آن را درمان میکنند. این معنای مثل المومنین کمثل الجسد است.
خداوند متعال به همین دلیل عدالت را برای کل جامعه نیز مقرر کرده است. مثال این امر توسط رسول خدا (ص) در زمان خود برقرار شد. او جامعهای ایجاد کرد که در آن تمام اصول اجرا میشد. عدالت نیز یکی از اصولی بود که او در جامعهی آن زمان برقرار کرد، بنابراین هر کسی که به این جامعه میآمد، حتی اگر از خارج میآمد، ویژگیهای این جامعه را نیز در خود پرورش میداد. جامعهی قرآنی بر اساس این اصول بنا شده است.
بگذارید مثال کوچکی از چگونگی مبارزه پیامبر اسلام (ص) برای برقراری عدالت در جامعهاش بزنم. دستور دین و شریعت در امر ازدواج این است که پسر و دختر هر دو باید هم کفو باشند. هم کفو بودن به این معنی است که هر دو از نظر صفات و ارزشهای انسانی، جدا از ویژگیهای ظاهری، یعنی سن، قد و قیافه، با هم سازگار باشند. باید بین این دو، تعادل و توازن وجود داشته باشد. مثلاً اگر یکی دیندار است، دیگری نباید بیدین باشد؛ اگر یکی تحصیلات عالی دارد، دیگری نباید کاملاً جاهل باشد. همچنین نباید فاصله سنی زیادی وجود داشته باشد. در زمان پیامبر (ص)، برخی از مردم هنوز به این حد از آگاهی نرسیده بودند و این موارد را در امر ازدواج طبق آداب و رسوم خود، مانند امروز تقریباً رعایت نمیکردند. افراد زیادی برای خواستگاری حضرت زهرا (س) نزد پیامبر (ص) میآمدند، از جمله افراد جوان و پیر، و گاهی حتی کسانی که از خود پیامبر (ص) بزرگتر بودند، برای خواستگاری بیبی (س) میآمدند. و این موضوع برای ایشان (ص) بسیار ناخوشایند بود. به همین دلیل، وقتی چنین شخصی برای خواستگاری بیبی (س) نزد ایشان آمد، رسول خدا (ص) روی برگرداند و بلافاصله پس از رفتن ایشان، شخصی را نزد حضرت علی (ع) فرستاد تا با فاطمه زهرا (س) ازدواج کند. با توجه به کمالاتی که بیبی (س) داشت، حضرت کسی را میخواست که همان کمالات را داشته باشد. این همان چیزی است که عدالت نامیده میشود. در کمالات و صفات انسانی، بین دختر و پسر، تعادل و توازن وجود دارد.
عدم رعایت عدالت درمورد حضرت فاطمه زهرا بعد از رسول خدا (ص)
خود حضرت زهرا (س) در مهد عدالت بزرگ شده بود، بنابراین ازدواج ایشان نمیتوانست ناعادلانه باشد. رسول خدا همه چیز را از ازدواج گرفته تا مسائل حکومتی بر اساس عدالت بنا نهاد، اما زمانی فرا رسید که بعد از رسول خدا (ص) این ترازوی عدالت درمورد بیبی زهرا (س) شکسته شد، در حالی که بیبی انتظار چنین چیزی را نداشت. بیبی معتقد بود جامعهای که رسول خدا پس از این همه تلاش، چنین سطوح بالایی از عدالت و انصاف را برای آن به ارمغان آورده است، جایگاه خود را حفظ خواهد کرد و کسانی که شایسته آن باشند، به آن جایگاه خواهند رسید.
عملکرد شخصی معیار عدالت است یا نسب؟
به همین ترتیب، قرآن کریم عملکرد شخصی را معیار عدالت در یک جامعه مؤمن میداند. اما جامعه ما، جدا از عملکرد شخصی، نسب را معیار میداند. اگر پدر در مناصب قدرت بود، حتی اگر پسر توانایی نداشته باشد، به او مقام و منصب داده میشود. این خلاف عدالت است. عدالت، فردی را بر اساس نسب، مستحق مقام و منزلت نمیکند، بلکه بر اساس عملکرد شخصی به او این استحقاق میدهد.
اگر عدالت در جامعه اجرا شود، به طور خودکار به هر فرد حق میدهد. چه حق اجتماعی باشد یا حق سیاسی، حق اقتصادی یا حتی حق اخروی. خداوند متعال حتی حق اخروی را بر اساس قوم یا نسب نمیدهد، بلکه بر اساس شخصیت و عملکرد شخصی به او میدهد. ایده بنیاسرائیل این بود که خداوند در روز قیامت ما را نه بر اساس عملکردمان، بلکه بر اساس نسبمان مجازات و پاداش میدهد. او به اعمال ما نگاه نمیکند، بلکه به نسب ما نگاه میکند و این اکنون در میان مسلمانان نیز تحقق یافته است. به ویژه به شیعیان گفته شده است که اعمال شما دیده نمیشود، اما نسب شما دیده میشود. وقتی یکی از شیعیان میمیرد، امام علی (ع) در قبر حاضر می شود و به فرشتگان میگوید که نیازی به حسابرسی او نیست، این آدم ماست، زیرا او با ما خویشاوند است، پس خودمان در مورد او تصمیم خواهیم گرفت. این ایده امروزه در میان شیعیان وجود دارد و از بنیاسرائیل به ما رسیده است. این از قرآن نیامده است. از آنجا که در قرآن آمده است که ’’وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ‘‘ و هیچ کس را به خاطر گناه دیگری سرزنش نمی کند و هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نخواهد کشید. وَ اتَّقُوْا یَوْمًا لَّا تَجْزِیْ نَفْسٌ عَنْ نَّفْسٍ شَیْــٴًـا وَّ لَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَّ لَا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَّ لَا هُمْ یُنْصَرُوْنَ. و از روزی بترسید که هیچ نفسی برای دیگری پاداش داده نمیشود، و شفاعت از او پذیرفته نمیشود، و از او معاوضه گرفته نمیشود. خویشاوندی به هیچ وجه وجود ندارد، قرآن حتی حسب و نسب را نیز قبول نکرد. وقتی عملکرد پسر پیامبر نوح بد از آب درآمد، خداوند او را نیز از اهل بیت او بیرون کرد: ’’ اِنَّهٗ لَـيۡسَ مِنۡ اَهۡلِكَ ۚاِنَّهٗ عَمَلٌ غَيۡرُ صَالِحٍ ۖ‘‘ در واقع، او از اهل بیت تو نیست، زیرا اعمال و اخلاق او صالح نیست.
امکان اقامه کل دین از طریق اقامه عدالت
اگر این اصل قرآن در جامعه اقامه شود، بقیه دین اقامه میشود. سه چیز در روایات ذکر شده است که اگر در جامعه اقامه شوند، بقیه دین اقامه میشود. یکی از آنها ولایت است. دوم امر به معروف و نهی از منکر و سوم عدالت است. اگر این سه رکن در جامعه اقامه شود، بقیه دین اقامه میشود. زیرا این ستون اصلی خیمه دین است. و باید در درون جامعه اقامه شود. جامعه با چند نفر عادل نمیشود و دین هم در آن اقامه نمیشود. بله، اگر جامعه عادل باشد، افراد عادل میشوند. او فردی بسیار فاسق خواهد بود که در یک جامعه عادل، مجرم باشد.
شرح کلمه تنسق
با توجه به لزوم عدالت در جامعه، بی بی دوعالم (س) فرمودند: جَعَلَ اَللَّهُ اَلْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ خداوند عدالت را برای ایجاد نظم و هماهنگی در دلها قرار داده است. این ترجمه مطابق با یک نسخه از خطبه است، اما در نسخه دیگری، «تنسیک» استفاده شده است. کلمه «تنسیک» در قرآن نیز آمده است، مانند “ان صلاتی و نسکی”. مترجمان، «نسک» را به عبادات ترجمه کردهاند، در حالی که این معنای لغوی آن نیست. معنای لغوی «نسک» شستن و تمیز کردن است، مانند وقتی که لباسهای کثیف شسته میشوند و رنگ اصلی خود را باز مییابند، به آن «نسک» میگویند. به همین ترتیب، وقتی زمین کشاورزی به نمک آلوده شده و دیگر برای کشت مناسب نیست، کشاورز سعی میکند با ترفند یا روش خاصی زمین را از این نمکها پاک کند. این فرآیند در عربی نیز «نسک» نامیده میشود. یعنی از بین بردن آلودگی و کثیفی چیزی و قابل استفاده کردن آن. و همینطور تصفیه آب کثیف و قابل آشامیدن کردن آن «نسک» است.
اعمال حج، مناسک نامیده میشوند، زیرا کسانی که به گناهان آلوده شدهاند، در مکه از طریق اعمال مختلف حج پاک میشوند و آلودگیهایشان از بین میرود. به همین دلیل، روایت شده است که پس از حج، انسان گویی از رحم مادر دوباره متولد شده است.
بنابراین، اگر لباسها آلوده شدهاند، میتوان آنها را از طریق تنسیک قابل استفاده کرد، اگر زمین دیگر برای کشت مناسب نمانده باشد، میتوان آن را از طریق تنسیک برای کشت مناسب کرد، اگر آب آلوده شده باشد، میتوان آن را از طریق تنسیک برای نوشیدن مناسب کرد، به همین ترتیب، وقتی مردم به دلیل گناهان بیچاره میشوند، میتوان آنها را از طریق تنسیک توسط مناسک حج پاکیزه کرد.
عدالت به عنوان وسیلهای برای پاک کردن قلبها
حضرت فاطمه(س) میفرماید که خداوند عدالت را وسیلهای برای پاک کردن قلبها قرار داده است. چه چیزی قلب را کثیف میکند تا پاک و تنسیک شود؟ همه بیماریهای اخلاقی و آلودگیها مربوط به قلب است. کینه در قلب زاده میشود، غیبت، تهمت، بدخواهی، در واقع هر بدی مربوط به قلب است. وقتی قلب آلوده میشود، نیاز به تطهیر دارد. وسیله تطهیر چیست؟ حضرت زهرا (س) فرمودند که وسیله تطهیر و پاکی قلبها عدالت است. اگر عدالت به قلب بیاید، این بیماریها یکی یکی از بین میروند. زیرا همه این چیزها زباله هستند و اگر همه این چیزها در قلبی ورود کنند، تبدیل به زبالهدان میشوند. انواع زبالهها در زبالهدان ریخته میشوند. اگر قلب کسی زبالهدان شود، آن شخص چگونه میتواند با این قلب به بهشت برود؟ زیرا بهشت جای پاکی است، نه جای زبالهدان بدبودار. خداوند جهنم را برای چنین زبالهدانهایی آفریده است، جایی که چنین چیزهایی سوزانده و پاک میشوند. بنابراین، اگر بدون تطهیر قلب خود که مانند زبالهدان است از این دنیا برویم، سرنوشت ما بسیار بد خواهد بود، بنابراین باید آن را اینجا و آنجا تطهیر کنیم. عدالت قلب انسان را پاک میکند و آن را متعادل و متوازن میسازد. پس از آن، صفات نیکویی که باعث زیبایی این قلب میشوند، در این قلب شروع به ظهور میکنند.
عدالت مایه تسکین دلهاست
این سومین روایت از این خطبه است که در آن تسکین آمده است.
تسکین به معنای آرامش است. یعنی عدالت مایه آرامش دلهاست. امروزه بزرگترین مشکل در کل جهان اضطراب و افسردگی است. همه از افسردگی رنج میبرند. دلایل زیادی برای افسردگی و اضطراب وجود دارد که یکی از آنها رسانههای اجتماعی و تلویزیون امروزی است. که فقط از صبح تا شب به فرد افسردگی میدهد. وقتی رسانههای اجتماعی را باز میکنید، اولین خبر بد میآید که تصادفی در فلان مکان اتفاق افتاده است، درین تصادق این قدر افراد جان خود را از دست دادند و تلویزیون که با تکرار همان اخبار از صبح تا شب، فرد را مضطرب میکند. در چنین شرایطی، فقط عدالت میتواند آرامش دلها را به ارمغان بیاورد و از شر چنین مشکلاتی خلاص کند.
منظور از قلب چیست؟
اما اکنون این سوال مطرح میشود که منظور از قلب در نظر حضرت فاطمه زهرا (س) که با عدالت تسکین مییابد یا به روایتی دیگر، عدالت باعث نظم و تزکیه قلبها میشود، چیست؟
در میان قوای بیشماری که خداوند متعال در انسان قرار داده است، یکی از قوای مهمی که انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند، قوه ادراک یا قوه فهم است که انسان از طریق آن توانایی رسیدن به هر واقعیتی را دارد.
این توانایی دو نوع است. یکی قوهای است که انسان از طریق آن واقعیتهای اطراف خود را میبیند و درک میکند. به عنوان مثال، وقتی به تمام چیزهای اطراف خود در خانهاش نگاه میکند وقتی خانه کثیف است، میفهمد که خانه امروز کثیف است، وقتی به بازار میرود، چیزهایی را که در مغازهها نگهداری میشود میبیند، مسیرهایی را که به این یا آن جهت منتهی میرود، میبیند. او اطرافیان خود را میبیند و با آنها صحبت میکند. در این مورد، همه مردم، زن و مرد، برابرند.
توانایی دوم، تواناییای است که از طریق آن، انسان نه تنها میبیند و میفهمد، بلکه یک قدم هم جلوتر میرود، مثلاً اگر خانه را کثیف ببیند، آن را تمیز میکند، یا از چیزهایی که در مغازه نگهداری میشود، چیزی را بر اساس نیاز خود میخرد. این یک درک جداگانه است، یعنی از طریق یک توانایی، انسان فقط چیزها را میفهمد، عقل علمی نامیده میشود، و توانایی دوم که از طریق آن انسان در مورد آنها نظر میدهد و تصمیمات خود را بیان میکند، عقل عملی نامیده میشود. یعنی از طریق آن، انسان تصمیم میگیرد که آیا به فلان مکان برود یا نه، بخرد یا نخرد، غذا بخورد یا نه. مثلاً معلوم است که در فلان مکان روضه هست، حالا تصمیم گرفتن اینکه آیا باید به آن روضه بروم یا نه، درک دیگری است. این عقل عملی نامیده میشود.
معنای قلب در قرآن
قرآن درکی که در مورد وجود یا عدم وجود چیزی باشد، را عقل نامیده است. و فلاسفه این عقل را به دو بخش عقل علمی و عقل عملی تقسیم کردهاند. عقل علمی چیزها را میبیند و عقل عملی در مورد آنها قضاوت میکند. قرآن کریم دستگاهی که در آن در مورد چیزها قضاوت میشود و احساسات و عواطف در درون آن احساس میشود، را قلب نامیده است. بنابراین، قلب به توانایی فهم در درون انسان اشاره دارد که در آن تصمیمات همراه با احساسات و عواطف گرفته میشود که مرکز نفرت و عشق است. معمولاً مردم عقل و قلب را دو چیز جداگانه میدانند، اما در واقع، آنها یک چیز هستند. به عنوان مثال، در خانه شما ظرفی وجود دارد که برای کارهای مختلف از آن استفاده میکنید. به همین ترتیب، خداوند یک ابزار واحد فهم و ادراک در درون انسان قرار داده است که ما با آن از فهم و ادراک استفاده میکنیم. یکی از کارکردهای آنها، کارکرد احساسات و عواطف و عشق و نفرت است. یا کارکرد تصمیمگیری و قضاوت در مورد چیزی. وقتی ذهن یا عقل این کارکرد را انجام میدهد، به آن قلب میگویند. اما اگر فقط برای فهم استفاده شود و نه برای تصمیمگیری یا حکم نمودن در مورد چیزی، به آن ذهن یا عقل میگویند. این قلب در سینه که کارکردش پمپاژ خون است، قدرت فهم و ادراک ندارد. فقط برای پمپاژ خون است. کار کبد خونسازی است و کار قلب پمپاژ خون به سراسر بدن. هیچ احساس یا عاطفه یا نفرت یا عشقی ندارد. همه اینها در ذهن، عقل و خرد است. و چیزی که واقعاً درک میکند روح است، ذهن ابزار فهم و ادراک برای روح است.
چرا قلب، قلب نامیده شده است؟
چرا قلب، قلب نامیده شد؟ برخی از لغتشناسان نوشتهاند که قلب از کلمه «تقلب» به معنای چرخیدن و گشتن است و از آنجایی که قلب دائماً برای پمپاژ خون باز و بسته میشود، قلب نامیده میشود. این تا همین حد صحیح است. اما قرآن از کلمه «قلب» استفاده کرده و آن را وسیله فهم و ادراک نیز نامیده است، که نشان میدهد منظور قرآن قلب تپنده در سینه نیست. زیرا آن چیزی نمیاندیشد و نمیفهمد. در قرآن، قلب به نیروی ادراکی گفته میشود که در عقل یا روح یافت میشود.
اما برای فهمیدن اینکه چرا به آن قلب گفته شده، باید فرهنگ لغت عرب را بررسی کنیم، زیرا این کلمه یک کلمه عربی است و مهم است که ببینیم اعراب اولین بار کجا از آن استفاده کردهاند.
اعراب این کلمه را از درخت خرما گرفتهاند. اعراب سه یا چهار چیز داشتند که از آنها کل فرهنگ لغت را ساختند، نخل خرما، شتر، اسب و شمشیر. فرهنگ لغت عرب از این چند چیز ساخته شده است و این موضوع مهارت زیادی دارد.
تنه درخت خرما که بسیار بلند است، از جایی که شاخهها روی آن شروع به رشد میکنند، دو تا سه فوت پایینتر از آن، ماده سفیدی درون درخت وجود دارد که به دلیل آن این درخت شکوفا و پرثمر میشود و این درخت نیز زنده میماند. به این ماده اعراب قلب میگویند. درخت خرما شباهتهای زیادی با انسان دارد. همه درختان دیگر به دلیل بریدن ریشه خشک میشوند، اما درخت خرما با بریدن بالای درخت خشک میشود، با بریدن ریشه خشک نمیشود.
این با ارزشترین چیز درون درخت خرما است، بقیه تنه فقط یک اسکلت و جسد است. و این ماده همچنین غذای مورد علاقه اعراب است و وقتی میخواهند آن را بخورند، باید تمام درخت را برای آن قطع کنند. به آن قلب نخله میگویند. چیزی بسیار حساس، ظریف و نازکی است. و تمام خواص نخل خرما در این قسمت است. و آن تمام درخت را مدیریت میکند و از آنجایی که این خالص ترین قسمت نخل خرما است، اعراب شروع به نامیدن قسمت خالص چیزهای دیگر به عنوان قلب کردند. به همین معنا، قسمت خالص درون انسان نیز قلب نامیده میشود. تمام بدن انسان یک ساختار است و اصل و اساس آن روح آن است و تمام این تواناییهای انسانی در روح او وجود دارد. و مهمترین و خالص ترین قسمت روح، قدرت فهم و ادراک است که قرآن آن را قلب مینامد. در قرآن، قلب به معنای توده گوشت که خون را پمپاژ میکند، نیست. بنابراین، قلب مرکز دانش و فهم است و وحی نیز به آن نازل میشود. آنچه گفته میشود وحی بر قلب رسول خدا نازل شده است، به این معنی نیست که وحی بر آن تکه گوشتی که در سینه اوست و خون را به بدن یا سر و ذهن او میرساند، نازل شده است. به همین ترتیب، دانشی که انسان کسب میکند در سر و جمجمه انسان ذخیره نمیشود، بلکه در قلب او ذخیره میشود. مغز در سر، وسیله ورود دانش به قلب است. از آنجا که قلب، چیز اساسی و بنیادی برای انسان است و تمام تصمیمات، نیتها و افکار در قلب شکل میگیرد، قلب جایگاه اساسی در زندگی انسان دارد، همانطور که ماده سفید تنه درخت خرما که قلب نخله نامیده میشود، جایگاه اساسی در درخت خرما دارد.
تمام حرکات و سکنات بدن انسان تابع قلب است. بدون فرمان قلب، چشم نمیتواند پلک بزند. به همین ترتیب، دین، انسانیت، هدایت و گمراهی به قلب مربوط است. قلب مرکز و پایه همه چیز است.
دلیل متعادل و متوازن ساختن قلب
خداوند متعال نیز تعادل و توازن قلب را ترتیب داده است. از آنجا که سختترین و جدیترین کار در وجود انسان، کار قلب است، خطر برهم خوردن تعادل و توازن آن خیلی زیاد است، بنابراین عدالت وسیلهای برای حفظ تعادل و توازن در آن است. عدالت، قلبها را سامان میدهد و وحدت و آرامش را به ارمغان میآورد.
جامعه از انسانها تشکیل شده است و چرا هر فرد در جامعه، در حالی که وحدت و هماهنگی در قلبها وجود ندارد، جهت متفاوتی را در پیش میگیرد. بنابراین، عدالت باعث ایجاد وحدت و هماهنگی در قلبها میشود.
امیرالمؤمنین (ع) خطاب به لشکر خود در کوفه فرمود: “ایها الناس مجتمع ابدانهم و مختلف قلوبهم”. ای مردمی که بدنهایتان متحد اما قلبهایتان متفرق است. حتی در نماز، همه بدنها در یک صف هستند، همه رو به قبله ایستادهاند، اما قلبهای همه با هم منظم نیست. اگر بدنها متحد باشند و قلبها متفرق بمانند، حتی اگر در لشکر امام علی (ع) باشد، فایدهای نخواهد داشت.
برعکس، اگر آنها از نظر فیزیکی متحد و سازمانیافته نباشند، اما از نظر قلبی متحد و سازمانیافته باشند، آنگاه این یک ارتش قدرتمند و یک ملت خواهند بود. هدف، ایجاد یک ملت است. متحد کردن این گله انسانی و تبدیل آن به یک صف، کار ملتسازی است. برای این کار، باید نظم و ترتیبی در قلب وجود داشته باشد که اکسیر آن عدالت است. اگر عدالت نباشد، هر قلبی به سمت خود میرود، اما اگر عدالت بیاید، همه قلبها میتوانند در یک صف متحد شوند. یعنی در جامعه بشری، نیازهای هر انسانی باید مطابق توانایی و پتانسیل او برآورده شود و او باید در موقعیتی مطابق با شأن خود قرار گیرد. این همان چیزی است که قلبها را متحد و سازمان میدهد.
