مهمترین تمایلی که زندگی انسان به آن وابسته است، تمایل به زنان است. هیچ کس نمیتواند این تمایل طبیعی را انکار کند. شهوت به تمایلات قوی اشاره دارد. تمایل به زنان برای مردم زینت شده است. دومین تمایل، تمایل به فرزندان است.
تقوا در امور جنسی (۱۸) – معنای تمتع و اشارات آن در قرآن/ ابوالخطاب و فتنه غلو در تاریخ شیعه
این زندگی محدود، فرصتی را برای ما فراهم میکند تا تواناییها و انرژیهای خود را توسعه دهیم تا بتوانیم به کمال برسیم و به خدا نزدیک شویم. بُعد جنسی مهمترین و برجستهترین جنبههای مختلف زندگی انسان است، اما انسان در این زمینه نگرشی جاهلانه دارد و هر چه را که به او میرسد بدون تفکر میپذیرد. خداوند متعال قوانین و دستوراتی را برای تنظیم زندگی انسان وضع کرده است و این قانون، فلسفه اساسی دین را تشکیل میدهد. اگر زندگی در این دنیا بر اساس اصول الهی سازماندهی نشود، هر اتفاقی که در آخرت رخ دهد، نتیجه عدم بهرهگیری واقعی از دین خواهد بود. خداوند متعال نوع خاصی از تقوا را برای امور جنسی مقرر کرده است. پس از تقوا، عفت و سپس ازدواج (نکاح) وسیله اصلی تنظیم زندگی جنسی هستند. اگر ازدواج به دلایل واقعی امکانپذیر نباشد، باید عفت را برگزید. متأسفانه، ما ازدواج را از برنامه درسی دینی خود حذف کرده و آن را کاملاً به فرهنگ واگذار کردهایم. در فصل مربوط به ازدواج، که هدف اصلی آن برآورده کردن نیازهای جنسی است، نقش کلیدی تمتع نیز وجود دارد. بدون تمتع در زندگی، فرد دچار آشفتگی و شکست عاطفی میشود. در فقه، تمتع به یک کار خاص محدود شده است، در حالی که در واقع معنای تمتع بسیار گسترده است. بنابراین، ابتدا لازم است اصطلاح تمتع را از نظر زبانی و اصطلاحی درک کنیم. قرآن این اصطلاح را در رابطه با زندگی، ازدواج، طلاق و سفر به کار برده است.
معنای تاریخی متاع و استفاده نادرست آن در فقه
در زبان عربی، متاع به طور خاص برای امور سفر استفاده میشد. در گذشته، زندگی اقتصادی به دامهایی مانند شتر و گوسفند وابسته بود. جادهها آسفالت نبودند و مسیرها به دلیل طوفانهای شن و تپههای شنی تغییر میکردند. منابع آب کمیاب بودند، بنابراین مسافران برای مقابله با این مشکلات باید تمهیدات دقیقی میاندیشیدند. آنها مجبور بودند وسایل نقلیه خود، سپس آب و غذا را حمل کنند. احکام فقهی مربوط به قصر نماز در آن زمان بر اساس مدت زمان سفر با شتر وضع شده بود. با این حال، فقهای ما امروزه، در عصر موشکها، با استفاده از فناوری و معیارهای دوران شتر، فتوا میدهند. بسیاری از علما شجاعت تحلیل مسائل مطابق با دوران مدرن را ندارند. به عنوان مثال، برخی افراد هنوز از مجاز دانستن رویت هلال ماه از طریق ابزارهای فنی خودداری میکنند، که این یک سردرگمی است که باید از طریق تحقیق برطرف شود. بنیامیه پس از دوران چهار فقیه اهل سنت، اجتهاد را ممنوع کردند. اگرچه شیعیان به تحقیق ادامه دادند، اما در بسیاری از موارد، هنوز بدون اجتهاد به نتایجی میرسند. علامه اقبال بر اهمیت تحقیق تأکید کرد تا احکام شریعت مطابق با نیازهای زمان اعمال شود.
متاع به عنوان راحتی و آسایش در زندگی انسان
بیایید به معنای متاع برگردیم. وقتی اعراب سفر میکردند، به چادر، مشک آب و سایر تجهیزاتی که سفر را آسانتر و سختیها را کاهش دهد، نیاز داشتند. متاع به چیزهایی اشاره دارد که سفر را آسانتر میکند، بلکه به هر چیزی که سختی و استرس را از بین میبرد، اشاره دارد. این اقلام به راحتی در خانه موجود بودند اما در طول سفر موجود نبودند، بنابراین مسافران باید آنها را از قبل جمعآوری میکردند. بنابراین، متاع به وسایلی اشاره دارد که سفر را آسانتر میکند. به طور گستردهتر، متاع به معنای استفاده از چیزها است. امروزه، در خانههای ما، حدود هشتاد درصد از اقلام – از جمله لباس و ظروف آشپزخانه – بلااستفاده هستند. به این اقلام بلااستفاده یا اضافی «عفو» گفته میشود. وقتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیده شد که چه چیزی باید در راه خدا داده شود، ایشان پاسخ دادند: (قل العفو) هر چه اضافه است بدهید. با این حال، مؤمنان تمایلی به فداکاری ندارند مگر اینکه همه چیز از قبل سازماندهی و آماده شده باشد. به عنوان مثال، در مورد نماز جمعه، ما سعی میکنیم کمیتههایی تشکیل دهیم. مثلا باید نام، مشاغل، زمان ملاقات، نیازها و مشکلات کسانی که در نماز جمعه شرکت میکنند را ثبت کنیم. هر کس بار زندگی خود را به دوش میکشد، اما هدف نماز جمعه گرد هم آوردن مردم است تا بتوانند در حل مشکلات یکدیگر همکاری کنند. اگر آنها با حل مشکلات داخلی مانند بیماری، بیکاری و نیازهای ازدواج شروع کنند، میتوانند به دیگران کمک کنند. اگر این سیستم در سطح یک جامعه واحد شروع شود، در نهایت میتواند به سطح ملی برسد. مردم حتی میتوانند وسایل اضافی خانه را به صورت سازمانیافته به مسجد بیاورند تا به نیازمندان کمک کنند.
دستور قرآنی تمتع و متاع در زندگی روزمره
همانطور که یک مسافر برای رسیدن به مقصد بدون هیچ سختی به متاع نیاز دارد، یک فرد نیز برای تکمیل سفر زندگی به متاع در خانه نیاز دارد. تمتع به معنای استفاده از امکانات موجود برای آسانتر کردن زندگی است. پوشیدن لباس گرم برای محافظت از خود در برابر سرما در زمستان نیز نوعی لذت بردن است. اولین لذتی که قرآن تجویز کرده است مربوط به خود زندگی است. خداوند متعال در سوره بقره (36) می فرماید:
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ
“پس شيطان هر دو را [با نزديك كردن به آن درخت] لغزانيد در نتيجه آن دو را از آنچه كه در آن بودند، بيرون كرد و [پس از لغزش آدم] گفتيم:[از مقام بهشتى] فرو شويد [در حالى كه] برخى از شما دشمن برخى ديگر خواهيد بود و براى شما تا مدتى در زمين قرارگاه و بهره اى خواهد بود”
آدم و حوا در مکانی با امکانات کامل قرار گرفتند و از نزدیک شدن به درختی خاص منع شدند. وقتی شیطان آنها را فریب داد، از این محیط پربرکت رانده شدند. خداوند به آنها دستور داد تا به مکان سختی، یعنی زمین، فرود آیند و اعلام کرد که زمین محل سکونت و وسیله زندگی آنها در آن خواهد بود. به دست آوردن وسایل زندگی روی زمین، بهرهگیری از زمین نامیده میشود. با این حال، انسان مدرن بیش از حد لازم جمعآوری میکند و اسراف میکند. او مقادیر غیرضروری نفت، گاز و مواد معدنی استخراج میکند. زمینی که خداوند متعال برای همه نسلها آفریده است، نباید توسط یک نسل به قیمت نسلهای دیگر مورد استفاده قرار گیرد. استفاده بیش از حد نوعی بیعدالتی است.
یکی دیگر از اشارات قرآنی در سوره بقره (۲۴۱) آمده است:
وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌۢ بِٱلْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى ٱلْمُتَّقِينَ
“و براى زنان طلاق داده شده [پرداخت] مال يا كالايى به نحو متعارف و شايسته [بر شوهر] لازم است كه به عنوان حقّىّ بر [عهدۀ] پرهيزكاران است”
این بدان معناست که طلاق نیز در کنار مهریه ضروری است. در زمان جدایی، شوهر باید وسایل کافی برای همسرش فراهم کند تا بتواند زندگی جدید خود را بدون هیچ مشکلی بگذراند. اگر زن فاقد وسایل لازم باشد و والدینش نتوانند از او حمایت کنند، شوهر مجاز نیست او را دست خالی طلاق دهد. مهریه میتواند برای اهداف منفی استفاده شود. به عنوان مثال، تلفن همراه یک وسیله ارتباطی ضروری و مفید است، اما بسیاری از مردان و زنان جوان از آن برای اهداف غیراخلاقی استفاده میکنند. این امر متاع غرور نامیده میشود. قرآن در سوره آل عمران آیه ۱۴میفرماید:
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
“دوست داشتن خواستنى ها [ى دنيوى] – از زنان و پسران و ثروت هاى هنگفت اعم از زر و سيم و اسبان ممتاز و چهارپايان و كشتزارها – براى مردم آراسته شده است.اينها [وسائل] بهره مندى زندگى دنيوى و [ليكن تنها] خداست كه سرانجام نيكو نزد اوست”
مهمترین تمایلی که زندگی انسان به آن وابسته است، تمایل به زنان است. هیچ کس نمیتواند این تمایل طبیعی را انکار کند. شهوت به تمایلات قوی اشاره دارد. تمایل به زنان برای مردم زینت شده است. دومین تمایل، تمایل به فرزندان است. در کنار این، عشق انسان به جمعآوری طلا و نقره است که امروزه پول و ثروت هستند. سپس اسبها – که اکنون با ماشین جای آن گرفته است – و سپس دامداری و کشاورزی قرار دارند. همه اینها لذتهای زندگی دنیوی هستند که برای زندگی در این دنیا ضروری هستند، اگرچه هیچ سودی در آخرت ندارند. انواع دیگری از لذت وجود دارد که برای هر دو جهان مفید است. خداوند در ادامه میفرماید:
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۖ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ
“هر كسى چشندۀ مرگ است ،و جز اين نيست كه در روز قيامت به طور كامل پاداش هايتان را دريافت مىكنيد، پس هركس از آتش دور نگه داشته شده و به بهشت درآورده شود، بى گمان رستگار شده است و زندگى دنيوى، جز كالاى فريب نيست”
هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و در روز قیامت پاداش کامل آن به شما داده خواهد شد. هر کس از آتش نجات یابد و به بهشت وارد شود، به راستی رستگار شده است. زندگی دنیا چیزی جز وسیلهای برای فریب نیست.
کسی که وارد بهشت میشود، به راستی رستگار است، اما زندگی دنیا خود یک لذت فریبنده است – مانند یک ماده مست کننده که انسان را به خود جذب میکند، اما وقتی به خود میآید، متوجه میشود که فریب بوده است. برای روشن شدن این معانی، قرآن بارها از اصطلاحات متاع و متعه استفاده میکند.
ایمان، مسئولیت اجتماعی و تجاوز از مرزها
اگرچه مردم ادعای صداقت میکنند، اما رفتار آنها – به ویژه در طلاق – خلاف آن را نشان میدهد. وقتی از هم جدا میشوند، اوضاع را برای یکدیگر دشوار میکنند. اگر طلاق به دلایل مشروع باشد، باید با سهولت انجام شود و نه با خصومت یا ایجاد مشکلات برای خانوادههای درگیر. ایمان از نظر بیولوژیکی ارثی نیست. متولد شدن در یک خانواده مسلمان، اگر کسی درگیر فساد و فریب باشد، او را مؤمن نمیکند. ایمان باید با پایبندی به حدود الهی به دست آید. مؤمنان باید به حقوق و حدود پایبند باشند و مطمئن شوند که تحت هیچ شرایطی آنها را نقض نمیکنند. اگر شخص دیگری حقی دارد، باید به او داده شود، حتی اگر این کار باعث آسیب شخصی شود. به خصوص در موارد طلاق، ما اغلب حقوق و حدود را نقض میکنیم که منجر به مشکلات جزئی و نابودی خانوادهها میشود. این نباید در میان مؤمنان صادق باشد. اگر رابطهای به معنای واقعی نمیتواند ادامه یابد، نباید زندگی یکدیگر را غیرقابل تحمل کرد. بلکه جدایی باید با رعایت حقوق زن باشد تا او با مشکل مواجه نشود.
هدف نماز جمعه و مسیر امامت
امروزه، مؤمنان نقض حقوق و حدود را حق اساسی خود میدانند و این نگرش به یک روند گسترده تبدیل شده است. نماز جمعه برای هدایت مؤمنان و کمک به آنها در حل مشکلات شخصی و جمعیشان تأسیس شده است. با این حال، این امر تنها در صورتی امکانپذیر است که مؤمنان علاقه نشان دهند و صادقانه مشارکت کنند. دین باید وسیلهای برای حل مشکلات زندگی روزمره باشد. در غیر این صورت، در آخرت هیچ فایدهای نخواهد داشت. کسانی که در مسائل اجتماعی، اصول دینی را رعایت میکنند و عدالت و تعاون را برقرار میدارند، همان کسانی هستند که خداوند متعال مقام امامت را به آنها عطا میکند.
خطبه دوم
توصیه به تقوا و نقش الگویی امیرالمؤمنین (ع)
تقوا تدبیری از جانب خداوند متعال برای زندگی انسان است و در این تدبیر، خداوند متعال زندگی ظاهری و باطنی، دنیوی و اخروی انسان را حفظ کرده است. خداوند متعال تعالیم و زندگی پیامبران (ع) و امامان معصوم (ع) را منبع تقوا قرار داده است و برجستهترین منبع و الگوی تقوا، زندگی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) است. حکمت، حکومت، امامت و در واقع تمام زندگی او تجسم تقوا است. اگر هر لحظه از زندگی امیرالمؤمنین (ع) را بررسی کنیم، تقوای قرآن را در زندگی علی (ع) تجسم یافته میبینیم.
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «هَلَكَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَمُبْغِضٌ قَالٍ» (حکمت ۱۱۷، نهج البلاغه). در مورد من، دو گروه هلاک میشوند: دوستداری که در محبت افراط کرده و دشمنی که در بغض افراط کرده است.
اهل بیت (ع) این موضوع را بیشتر توضیح دادهاند و از آنجایی که این یک خطر است و بزرگترین خطر برای شیعیان در عصر حاضر است، لازم است این موضوع توضیح داده شود.
علامه مجلسی (رحمه الله) فصل دهم از ابواب امامت در جلد بیست و پنجم بحار الانوار را «نفی غلو» نامیده است که در آن غلو در حق پیامبر و امامان (ع) نفی میشود. در این باب روایاتی وجود دارد که قبلاً خواندهایم و من اشاره کرده بودم که در این روایات نام یک شخص خاص بارها بر زبان امامان معصوم (ع) آمده است. امام باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، امام موسی کاظم (ع)، امام رضا (ع)، حتی امام جواد (ع)، این چهار یا پنج شخصیت بزرگ، پیوسته و مکرراً یک فرد غالی خاص را لعن کردهاند.
ظهور غلو و غلو اولیه
غلو در زمان خود امام علی (ع) آغاز شد و از زمان امام باقر (ع) برجسته شد. و در زمان سایر امامان معصوم (ع) تا حد قابل توجهی گسترش یافت. در زمان پنج امام (ع) هفت غالی معروف به وجود آمدند، از جمله مغیره بن سعید، بنان بن سمعان، محمد بن مقسمی (یا مسقلان) و اسدی معروف به ابوالخطاب و چند نفر دیگر. در میان آنها، ابوالخطاب غالی بود که بیشترین فساد و فتنه را به پا کرد. او در زمان امام باقر (ع) و سپس امام صادق (ع) وجود داشت. در زمان امام صادق (ع) به همراه یارانش توسط والی عباسی در کوفه کشته شد. این شخص، امامان معصوم (ع) را بسیار آزار میداد و امامان معصوم (ع) بیشترین مقاومت و مبارزه را در برابر افراطگرایی انجام میدادند.
تاکتیکهای عباسیان علیه اهل بیت (ع) و شیعیان
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، اولین قدمی که برداشتند، علیه اهل بیت و امامان معصوم (ع) بود، زیرا میترسیدند که این حکومت را که به نام اهل بیت به دست آورده بودند اگر این امامان یا پیروانشان فردا قیام کنند، میتوانستند برای عباسیان مشکلساز شوند، بنابراین سختگیری شدیدی به خرج میدادند و از انجام شدیدترین اقدامات علیه امامان معصوم (ع) دست بر نمیداشتند. یکی از کارهایی که انجام دادند، ایجاد تفرقه در میان اهل بیت، یعنی در میان بنی هاشم بود. کسانی که به عباسیان میپیوستند، مورد حمایت، پاداش و احترام قرار میگرفتند، در حالی که کسانی از بنی هاشم که به عباسیان نمیپیوستند، با مجازاتهای عبرتآموز و سختیهای شدید مختلفی روبرو میشدند.
دومین قدمی که علیه پیروان و شاگردان امامان (ع) برداشتند، این بود که یک روند فرقهای سیستماتیک را در میان شیعیان آغاز کردند. هر جا که شیعیان برجستهای وجود داشتند، هر یک از آنها را به فرقهای جداگانه تبدیل میکردند. مثلاً در یمن دو یا سه شخصیت برجسته شیعه وجود داشتند که هر کدام فرقه جداگانهای تشکیل میدادند. در کوفه، هر فرد برجستهای فرقه خود را تشکیل میداد. در بصره هر جا که شیعه بود، عباسیان فرقهگرایی را در میان آنها ترویج میکردند تا قدرت آنها را بشکنند.
ترویج افراطگرایی به عنوان یک سلاح
اما خطرناکترین گامی که عباسیان علیه اهل بیت و امامان معصوم (ع) برداشتند این بود که یک جریان سازمانیافته افراطگرایی را آغاز کردند. این گرایش از قبل در برخی افراد وجود داشت، اما آنها جرأت ابراز آشکار افراطگرایی را نداشتند، زیرا میدانستند که افراطگرایی شرک و کفر است و نه شیعیان آن را تحمل میکنند، نه امامان (ع) و نه اهل سنت، هیچ مسلمانی آن را تحمل نمیکند. با این حال، غالیان از حمایت رسمی عباسیان برخوردار بودند. هر کسی که گرایش به افراطگرایی نشان میداد، به او اهمیت، امکانات و حمایت داده میشد. برای مثال، ابوالخطاب – که در ابتدا شاگرد امام باقر (ع) بود و سپس شاگرد امام صادق (ع) شد – یکی از شاگردان مورد اعتماد و اطمینان امام بود. او زندگی خود را با امامان (ع) گذراند. او که از شاگردان ارشد امام باقر (ع) بود، سپس از امام صادق (ع) حمایت کرد و محرم اسرار امام شد.
این تجربهای است که ممکن است برخی از شما داشته باشید: شخصی به شما نزدیک میشود، اعتماد شما را جلب میکند و سپس، پس از جلب اعتماد، از اعتماد شما سوءاستفاده میکند. محمد بن مقسمی (یا مسقلان) از اولین کسی بود که اعتماد کامل امام صادق (ع) را به دست آورد. امام به او اعتماد کرد و مسئولیتهای زیادی به او سپرد: او را در برخی جاها به عنوان نماینده خود منصوب کرد، او را سرپرست برخی تیمها کرد و از برخی گروهها خواست که به او مراجعه کنند و از او راهنمایی بگیرند. به این ترتیب، او جایگاه و شهرتی به دست آورد. هنگامی که جایگاه خود را کاملاً تثبیت کرد، سیستم خود را آغاز کرد.
در میان شاگردان امامان (ع)، برخی توانایی سازمانی و ساختاری برای تشکیل گروه وسیعتر و ایجاد لابیهای خود را داشتند. آنها مهارتهای رهبری و سازماندهی داشتند، بنابراین خودشان رهبر شدند. به عنوان مثال، دانشآموزان میتوانند این کار را انجام دهند: یک دانشآموز باهوش و فعال، همکلاسیهای خود یا افراد منطقه خود را جمع میکند و یک لابی یا گروه تشکیل میدهد. سپس این گروه منافع خود را دنبال میکند یا در مقابل دیگران میایستد. معلمان نیز میتوانند لابیهای خود را در بین کارکنان تشکیل دهند. این یک چیز رایج است و بسیاری از شما حتماً با ضرر و زیان افرادی روبرو شدهاید که پس از جلب اعتماد شما، گروهی را در حلقه خود تشکیل میدهند تا ظاهراً به شما سود برسانند و سپس از درون به شما آسیب برسانند.
این مرد چنین تواناییهایی داشت. وقتی اعتماد امام را جلب کرد و دید که مردم به او احترام میگذارند و به او مقام میدهند، شروع به لابی کردن با همکارانش در کوفه و مناطق دیگر کرد. وقتی گروهی منسجم تشکیل داد، کمکم در این گروه ادعا کرد که رابطهاش با امام صادق (ع) صرفاً مانند یک طلبه معمولی نیست. او میگفت که رابطهاش از نوع دیگری است. در حالی که دیگران از امام آنچه را که آشکارا میگفت میشنیدند، او ادعا میکرد که در خفا از امام فیض برده است. او همچنین ادعا میکرد که یک ارتباط معنوی نامرئی با امام دارد، اینکه در حالی که در کوفه زندگی میکند میتواند از امام در مدینه بهره ببرد، اینکه امام از مدینه به کوفه نزد او آمده یا اینکه خودش از نظر معنوی به مدینه رفته است. او شروع به ارائه چنین معجزات و ادعاهای معنوی کرد. وقتی گروهش این شاگرد ارشد و مورد اعتماد امام را در احترام به امام دیدند، بیشتر تحت تأثیر قرار گرفتند. به تدریج، با گسترش این سیستم و ایجاد یک جناح قوی، او گام به گام پیش رفت و ادعای الوهیت برای امام جعفر صادق (ع) را آغاز کرد. داستان مفصل او در روایات و تاریخ ثبت شده است. من فقط تا حدی که در روایات بحارالانوار آمده است، ارائه میدهم.
در نهایت، او به افراط گرایید و ادعا کرد که امام جعفر صادق (ع) نه تنها یک امام، بلکه حتی یک پیامبر هم نبود، بلکه، نعوذ بالله، خود خدا در او تجلی کرده بود. او گفت که امام دیگر مخلوق نیست، بلکه خدا و او پیامبر آن است. او ادعا کرد که امام جعفر صادق (ع) (نعوذ بالله) او را به عنوان پیامبر خود منصوب کرده و تعالیم خود را از طریق او منتشر میکند و به او وحی میشود، هر جا که باشد با وحی در ارتباط است. مردم حتی بیشتر تحت تأثیر قرار گرفتند.
او همچنین ادعا کرد که امام صادق (ع) به او تعالیم خاصی داده است که به مردم عادی داده نشده است. آن تعالیم چه بودند؟ او جملهای از امام صادق (ع) را برداشت و به مردم عرضه کرد و گفت که این جملهی خاص را امام فقط برای او بیان کرده است: «إِذَا عَرَفْتَهُ فَقُلْ مَا شِئْتَ» – «وقتی به معرفت رسیدی، هر چه میخواهی بعد از آن بگو، هر چه میخواهی دربارهی ما بگو.» امام این جمله را گفته بود، اما نصف جمله بود و در زمینهی دیگری بیان شده بود. بعداً، در فرصتی دیگر، امام کل جمله را بیان کرد، اما فقط همین نصف را به مردم ابلاغ کرد و سپس فرمود: من مستقیماً از طرف پروردگارم، یعنی نعوذ بالله امام جعفر صادق (ع) منصوب شدهام. او فرمود: شریعتی که قبلاً از رسول خدا (ص) آمده بود، نسخ شده است. اکنون شریعتی که ابوالخطاب ابلاغ خواهد کرد، اجرا خواهد شد. او اعلام کرد که بسیاری از واجبات که قبلاً واجب بودند، دیگر واجب نیستند. او روش و زمان نماز را تغییر داد، احکام روزه را تغییر داد، احکام حج را تغییر داد، سپس در حج با گروهش به نام امام جعفر صادق (ع) تلبیه گفت. همانطور که شما در حج برای خدا لبیک میگویید، او به نام امام جعفر صادق (ع) لبیک گفت.
وقتی خبر عمل ابوالخطاب به امام جعفر صادق (ع) رسید، امام ابتدا تحقیق کرد که آیا او واقعاً این کار را انجام میدهد یا خیر. وقتی این موضوع تأیید شد، امام مطالبی را که در روایات قبلی ذکر کردیم، در مورد او فرمود. به طور خلاصه به او یادآوری میکنیم. امام (ع) فرمود: لعنت خدا بر ابوالخطاب و یارانش. او نهایت غلو را بیان کرده است. امام جعفر صادق (ع) تا آنجا پیش رفت که فرمود اگر این شکمپرست، مشرک و فاسق را نفرین نکنم، میترسم که خداوند مرا عذاب کند. اگر او را تکذیب نکنم و سکوت کنم، میترسم که خداوند مرا عذاب کند. سپس امام (ع) فرمود همانطور که مردم در مورد عیسی بن مریم (ع) شایعه پراکنی کردند، اگر عیسی (ع) در مورد شایعات مردم سکوت میکرد، ممکن بود که خداوند عیسی بن مریم (ع) را به خاطر سکوتش عذاب کند. بنابراین، تکذیب شایعات او را لازم دانستم. وقتی مردم پرسیدند که چرا امام چنین موضع تندی علیه ابوالخطاب گرفته است، امام (ع) استدلال کردند: بر من واجب است، بر من واجب است که به عنوان امام و پیشوا، این فتنه را برای مردم آشکار کنم. آن چند حدیث بسیار مهم هستند. در خطبه بعدی، آنها را به طور کامل در مورد ابوالخطاب ارائه خواهم داد، با این مضمون که ابوالخطاب سردمدار افراطگرایی در تاریخ است که افراطگرایی را به حد افراط رساند. غالیان قبل از او تا حدودی این کار را انجام داده بودند، اما او بسیار فراتر رفت و بقیه امامان معصوم (ع) نیز موضع تندی علیه آن گرفتند، زیرا اندیشههای او و گروهش تا زمان امام جواد (ع) وجود داشت و هر امامی وظیفه خود میدانست که او را لعن کند و شیعیان را از عقایدشان بترساند. گاهی شیعیان تعجب میکردند: این شخص فضایل امامان معصوم (ع) را توصیف میکند، اما امامان معصوم (ع) او را لعن میکنند. برخی سعی کردند این را با این توجیه کنند که وقتی امامان معصوم (ع) او را لعن میکردند، در واقع منظورشان شخص دیگری بود، یعنی در ظاهر او را لعن میکردند اما در باطن مخالفان او را.
این یک فصل مهم در تاریخ است. برخی از آنها کسانی بودند که امام هادی (ع) افراد خاصی را برای مقابله با آنها تعیین کرده بود، زیرا عباسیان از آنها سوءاستفاده میکردند و از آنها برای شکستن صفوف شیعه استفاده میکردند. عباسیان از این غالیها حمایت میکردند. آنها چنان عقایدی را در مورد امامان معصوم (ع) رواج میدادند که مردم بیشتر از شیعه رویگردان میشدند. عباسیان از چنین سخنانی خوشحال میشدند و سود زیادی میبردند.
مؤثرترین این موارد، ایجاد ضعف عقیدتی در میان شیعیان، منحرف کردن مسیر عقیدتی آنها و ایجاد انحراف بود. این انحراف، شیعیان را از حقیقت دور میکند. بنابراین، این یک فتنهه بزرگ در زمان ائمه (ع) بود و هنوز هم ادامه دارد. بسیاری از علمای بزرگ، به پیروی از امامان معصوم (ع)، با این وسوسه به شدت مبارزه کردند. علمایی مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ صدوق به ویژه با این افراطها مبارزه کردند و از تشیع محافظت نمودند. اگر تشیع از شر غالیان نجات یابد، بنیامیه و بنیعباس نمیتوانند آسیب زیادی به آن وارد کنند. اگر شیعیان از این غالیان که مانند موریانههای داخلی هستند، محافظت شوند، بیگانگان نمیتوانند به آنها آسیب جدی وارد کنند. این دستاورد ائمه هدیٰ (ع) است که شیعیان را از غالیان که مانند کرمهای داخلی بودند، نجات دادند و به همین دلیل، دشمنان خارجی نتوانستند آسیب واقعی به تشیع وارد کنند.
