یکی از چهرههای برجسته در میان کسانی که در راه خدا به شهادت رسیدهاند، سید حسن نصرالله است. او حق جهاد را ادا کرده است. همانطور که در شرح حال سید الشهدا شهادت میدهیم که «اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده»، به همین ترتیب، در مورد سید نصرالله نیز می توان گفت که او حق جهاد را ادا کرده است.
شهید حسن نصرالله نماد راه مقاومت
حجت الاسلام و المسلمین استاد سید جواد نقوی
مدیر جامعه عروة الوثقیٰ لاهور
مسجد بیت العتیق
لاهور، پاکستان
سخنرانی در سالروز شهادت سید حسن نصر الله
۶ مهر ۱۴۰۴
بسم الله الرحمن الرحیم
لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿۹۵﴾
به مناسبت سالروز شهادت سید حسن نصرالله و دیگر شهدای مقاومت و ایستادگی، همه مسلمانان، به ویژه پیروان راه ولایت و مقاومت، مراتب تسلیت و تعزیت خود را ابراز میدارم.
شهید حسن نصرالله نماد راه مقاومت
سید نصرالله عنوان و نماد راه مقاومت است. و وسیله شناخت دین حقیقی است که پیامبر اکرم بر اساس آن زندگی خود را زیست و نظام الهی را تأسیس کرد. در تاریخ، تفاسیر بسیاری از دین بیان شده و راههای بسیاری، مکاتب و فرقههای زیادی به نام دین ایجاد شده است که اگر امروز شمرده شوند، شاید به حساب نیایند، اما میتوان با اطمینان گفت که راهها و گروهای که به نام دین ساخته شدهاند، به هزاران می رسند.
پیامبر اکرم اصحاب خود را جمع کرد و سه خط برروی زمین کشید و فرمود: «راه من راه میانه است و راههای موازی آن، راههای شیطان هستند، آنها راه من نیستند.» گویی پیامبر (ص) توجه نسل اول مسلمانان را به این واقعیت جلب کرد که در مقایسه با راه من، مسیرهای موازی شکل خواهند گرفت، اگرچه به نظر میرسد که آنها راه مستقیم و راه دین هستند، اما در واقع راه خدا نخواهند بود. امروز، اگر دقت کنیم، این خطوط به هزاران رسیدهاند. این مسیرها به شکل فرقهها، گروهها و نحله های کوچک کوچک درون فرقهها درآمده است. اما مسیری که خداوند برای هدایت انسان قرار داده است، تنها یک راه است و آن راه مستقیم است. با پیروی از آن، انسان باید به هدفی که خداوند برای انسان قرار داده است، دست یابد. خداوند این راه و مسیر مستقیم را مشخص کرده است تا هر انسانی به راحتی بتواند تشخیص دهد که کدام راه، راه خداست.
شهداء، چراغهای راه مستقیم
برای روشن و درخشان نگه داشتن این راه مستقیم، خداوند چراغهایی را روشن کرده است و آن چراغها شهدا هستند. خداوند شخصیتهایی را که در راه مستقیم زندگی میکنند و جان خود را در راه خدا فدا میکنند، چراغهای راه خود اعلام کرده است. امام خمینی (ره) شهدا را شمعهای محفل بشریت تحت همین منطق توصیف کرده بود. از آنجا که راههایی که مردم در آن گام برمیدارند، آثارشان باقی میماند و راههایی که کسی در آن گام نمیزند، آثارشان پاک میشود، برای حفظ راهها، حرکت و نور لازم است. کسانی که خداوند به آنها مقام چراغ راه خود را اعطا نموده است، شهدای راه خدا هستند.
زندگی کردن در راه خدا قبل از شهادت
شهدای راه خدا که جان خود را در راه خدا میدهند، تنها با فدا کردن جان خود چراغ راه خدا نمیشوند، بلکه در این راه زندگی میکنند. آنها الزامات این راه را برآورده میکنند و به آن وفادارند. و تا آخرین لحظه زندگی خود به آن پایبندند و استقامت نشان میدهند. و سپس جان خود را در این راه فدا میکنند. به همین دلیل است که شهدا بزرگ هستند. تنها با مردن، هیچ کس بزرگی به دست نمیآورد، اما با زندگی کردن و زیستن در راه خدا، شهید به این مقام میرسد.
درجات شهدا
شهدا نیز دارای درجات هستند. بالاترین درجه از آن شهدایی است که در میدان نبرد به شهادت میرسند و در حالت جنگ و جهاد توسط دشمن کشته میشوند. به غیر از آنها، کسانی که شهید نامیده میشوند، شهدای مجازی هستند. شهید واقعی مجاهدی است که در نبرد کشته شود.
به عبارت دیگر، شهید واقعی کسی است که در راه خدا زندگی میکند، در راه خدا ثابت قدم میماند و در تمام طول زندگی خود آماده فداکاری در راه خدا میشود و در نهایت جان خود را فدا میکند.
شهدای زیادی هستند که ناخواسته کشته میشوند در حالی که نمیخواهند کشته شوند. آنها دوست دارند در راه خدا زندگی کنند اما دوست ندارند بمیرند. آنها تمام تلاش خود را میکنند تا از مرگ اجتناب کنند اما نمیتوانند جان خود را نجات دهند و شهید شوند. اما شهیدی که در تمام طول زندگی خود آماده فداکاری در راه خدا است، در بعضی جاها صد در صد از فداکاری جان خود مطمئن است و گاهی قرآئن و شواهد او را به این امر متوجه میکنند و با این حال در این راه ثابت قدم میماند. یا همانطور که قرآن میگوید، وقتی مردم راه خدا را رها میکنند و در خانههای خود مینشینند، شهدا با پای خود به سوی مقتل میروند: لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ.
اینها شهدای بزرگ و حقیقی هستند، غیر از این، کسانی که در حادثه یا جنگ بدون اراده خود کشته میشوند، به این درجه از شهادت نمیرسند.
مقام رهبران شهید؛ تفاوت بین اهل قیام و اهل قعود
شهدای که در میدان نبرد رهبری دیگران را بر عهده دارند و لشکری را آماده و آن رهبری میکنند و خود در راه خدا کشته میشوند و لشکرشان نیز در راه خدا کشته میشود. این شهیدان از شهدای میدان نبرد برترند زیرا رهبر و فرمانده دیگر شهیدان هستند. خداوند به این افراد عنوان مجاهدین در راه خدا داده و آنها را با اهل قعود مقایسه کرده است. اهل قعود کسانی هستند که نه در راه خدا میجنگند و نه تلاش میکنند و نه به آن اعتقاد دارند. بلکه دیگران را از رفتن به میدان نبرد باز میدارند و میگویند در این راه جز سختی و کشتار و نابودی چیزی نیست، پس از رفتن به راه جهاد بپرهیزید. قرآن برای آنها کلمه قاعدین را به کار برده است.
بقیه اهل قعود از هر نظر انسانهای پاک و پاکیزهای هستند، مال کسی را نمیخورند، به کسی ظلم نمیکنند، هیچ بدی نمیکنند، اما اهل جهاد و مبارزه نیستند.
و طبقه سوم کسانی هستند که نه اهل جهادند و نه اهل قعود. یعنی افرادی فاسد، ظالم و جنایتکار هستند. قرآن آنها را در هیچ طبقهای نمیداند، آنها اهل جهنم هستند.
طبقهای که زندگی پاک و پاکیزهای دارند اما اهل قیام و جهاد نیستند، به گفته قرآن، اگرچه ممکن است اهل جهنم نباشند، اما نمیتوانند با مجاهدین در بهشت برابر باشند.
آیه ۹۵ سوره نساء:
لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً ۚ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا
هرگز مؤمنانی که بدون عذر از جهاد بازنشستند با آنان که به مال و جان در راه خدا جهاد کنند یکسان نخواهند بود، خدا مجاهدان (فداکار) به مال و جان را بر بازنشستگان (از جهاد) بلندی و برتری بخشیده و همه (اهل ایمان) را وعده پاداش نیکو فرموده، و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.
مقایسه قاعدین با مجاهدین
مؤمنینی که سکوت را برگزیدهاند و در میدان نبرد نیستند، با مجاهدین برابر نیستند.
در بیان مقایسه بین قاعدین و مجاهدین، به بیان این نکته اگر بسنده می شد که آنها برابر نیستند، کافی بود اما پس از آن، خداوند آن را تکرار کرد و فرمود که مجاهدین از نظر مقام از قاعدین بالاترند. سپس برای سومین بار در همان آیه، با مقایسه همان دو گروه، فرمود که پاداش مجاهدین بسیار بزرگ است. ابتدا فرمود که مجاهدین و قاعدین برابر نیستند، سپس فرمود که مجاهدین از نظر مقام بالاترند، سپس بار سوم مجاهدین را به طور مطلق بر قاعدین برتری و فضیلت داد. این برتری تنها با عبادت در راه خدا حاصل نمیشود، بلکه با زندگی در راه خدا و سپس فدا کردن همه چیز در راه خدا حاصل میشود.
تفاوت شهید حسن نصرالله با دیگر شهدا
همانطور که خداوند همه اعمال نیک را یکسان قرار نداده است، چنانکه که پیامبر اکرم فرمود: فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ اَلرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ.
بالاى نيكى هر نيكوكارى نيكى است تا آنكه انسان در راه خدا كشته شود، و چون در راه خدا كشته شد ديگر بالاى آن نيكى (و عملى بهتر) نيست
پس بزرگترین عمل نیک، شهادت در راه خداست.
همچنین، کسانی که در راه خدا کشته میشوند، برابر نیستند.
یکی از چهرههای برجسته در میان کسانی که در راه خدا به شهادت رسیدهاند، سید حسن نصرالله است. او حق جهاد را ادا کرده است. همانطور که در شرح حال سید الشهدا شهادت میدهیم که «اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده»، به همین ترتیب، در مورد سید نصرالله نیز می توان گفت که او حق جهاد را ادا کرده است.
این شخصیت حتی قبل از شهادتش نیز شخصیت بزرگی بود و شهادت او را بزرگتر کرد. نه تنها دوستدارانش، بلکه دشمنانش نیز به بزرگی او معترفند. همانطور که قاتل شهید قاسم سلیمانی نیز به عظمت او اذعان دارد که او یک ژنرال بزرگ، یک فرمانده بزرگ و یک انسان والامقام بوده است، سید حسن نصرالله نیز جامع کمالات بود.
شخصیتی مانند شهید نصرالله چگونه به وجود آمد؟
امروز، به مناسبت سالگرد شهید نصرالله، برای ما بسیار مهم است که بدانیم چنین شخصیتهایی چگونه به وجود میآیند. اگر این راز را بدانیم که چنین شخصیتهایی در کدام محیط و در کدام مکتب تربیت میشوند، راه برای دیگران باز میشود. اینطور نیست که خداوند برخی شخصیتها را برگزیده و به آنها این عظمت را داده و بقیه را محروم کرده باشد. خداوند عادل است. هر جوان امروزی میتواند به مقام سید مقاومت دست یابد. بلکه میتواند از او فراتر رود. خداوند این میدان را برای هر انسانی باز گذاشته است. اما سفر رسیدن به این مقام بر عهده خود انسان است. خداوند کسی را بالا نمیبرد و در هیچ مقامی قرار نمیدهد. خداوند هیچ شخصیتی مانند شهید نصرالله، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، شهید صفی الدین یا شهید قاسم سلیمانی را به زور به این مقام نیاورده است. و خداوند کسانی را که به این مقام نرسیدهاند، به زور محروم نکرده است. بلکه این مسیر انتخابی و اختیاری است. خداوند فرصتهای برابر برای همه فراهم کرده است، هر کسی میتواند به هر جایی که میخواهد برسد. جایگاه هر فرد، تصمیم و مسیری است که انتخاب کرده است. شهید نصرالله و دیگر شهدای مقاومت، خودشان مسیر مبارزه را انتخاب کردند و با پیمودن این مسیر به مقصد موفقیت رسیدند. أولئك هم الفائزون.
کارهایی در حال انجام در مورد شهید نصرالله
امروز، در سالگرد شهادت شهید حسن نصرالله، ویژگیهای شخصیتی او در سراسر جهان آشکارا مطرح میشود. همه این ویژگیها مانند شجاعت و شهامت، بصیرت و آگاهی، و برنامهریزی و مدیریت او توسط افرادی که از شخصیت او آگاه هستند، آشکارا توصیف میشود. یکی از کارهایی که در مورد شخصیت او انجام میشود این است که هر روز گوشهای از شخصیت او به طور مداوم برای جهانیان توصیف میشود و کار دیگری که در مورد او انجام میشود این است که تأثیرات شخصیت جهادی او بر جوانان جهان به صورت علمی و تحلیلی توضیح داده میشود. برخی جنبههای مقاومت و ایستادگی او را برجسته میکنند، برخی ویژگیهای رهبری او را و برخی جنبههای اخلاقی او را. همه اینها درست و مبتنی بر واقعیت است، هیچ اغراق یا ساختگی در آن نیست.
اما نکته مهم برای ما این است که بدانیم چنین شخصیتی چگونه به وجود میآید؟ چه سیستمی است که یک کودک عادی را در آغوش خود میگیرد و او را رهبر مقاومت میکند؟ و او را فرمانده جهاد در میدان عصر حاضر و بازوی قوی رهبر و پیشوای خود میسازد؟ا
مقایسه شیعیان دو منطقه لازمی است
اجازه دهید این موضوع را به صورت ملموستری توضیح دهم؛ چند کشور در جهان وجود دارند که جمعیت قابل توجهی از شیعیان در آنها زندگی میکنند. اولین آنها ایران و سپس از نظر نسبت جمعیت، عراق است. از نظر نسبت جمعیت، کشورهای دارای اکثریت شیعه شامل بحرین، آذربایجان و لبنان میشوند. اما اگر خود جمعیت شیعه در نظر گرفته شود، پس از ایران و عراق، شاید پاکستان، هند و افغانستان قرار گیرند. علاوه بر این، جمعیت قابل توجهی از شیعیان در عربستان سعودی و سایر کشورهای خلیج فارس وجود دارد. تعداد زیادی از شیعیان نیز در کشورهای آفریقایی و غربی ساکن هستند.
در عصر حاضر، همانطور که یک کشور از جنبههای مختلف با کشور دیگری مقایسه و تطبیق میشود و این موضوع بخشی از تحقیقات مؤسسات دانشگاهی و محققان است، به همین ترتیب، باید شیعیان یک کشور را با شیعیان کشور دیگر مقایسه و تطبیق کنیم.
مقایسه شیعیان لبنان با شیعیان پاکستان
اما برای مناسبت امروز، میخواهم شیعیان لبنان را از برخی جهات با شیعیان پاکستان مقایسه کنم. شیعیان لبنان ۷۰، ۸۰ سال پیش کجا بودند و امروز کجا هستند، و شیعیان پاکستان کجا بودند و امروز کجا هستند؟
ما این دوره ۷۸ ساله از زمان تشکیل پاکستان، یعنی از ۱۴ آگوست ۱۹۴۷ تا امروز، ۲۰۲۵ را در نظر داریم. و شیعیان پاکستان حدود ۸۰ ساله را با شیعیان لبنان ۸۰ ساله مقایسه میکنیم. وقتی پاکستان در سال ۱۹۴۷ تشکیل شد، اسرائیل در سال دوم ۱۹۴۸ به وجود آمد و شیعیانی در لبنان که در همسایگی اسرائیل قرار دارد، وجود داشتند. آنها چه نوع شیعیانی بودند و در آن زمان چه وضعیتی داشتند و وضعیت ما در مقایسه با آنها چگونه بود؟ دانستن این موضوع بسیار مهم است.
وضعیت شیعیان در زمان ایجاد پاکستان
وقتی پاکستان به وجود آمد، اگرچه چهرههای شیعه در میان کسانی که پاکستان را ساختند و اداره کردند، وجود داشتند، اما وضعیت مذهبی شیعیان در پاکستان به گونهای بود که فقط یک حوزه علمیه شیعه در کل پاکستان وجود داشت. تعداد انگشتشماری مسجد شیعه و حسینیه وجود داشت. در این دوره، بزرگترین سرمایه شیعیان، واعظان بودند، اگرچه تعداد آنها نیز بسیار کم بود، اما کسانی که این امکانات را داشتند، چهرههای بسیار برجستهای بودند. برخی از آنها در نجف اشرف و برخی در لکنو هند تحصیل کرده بودند. زمام عموم مردم دست همین واعظان و خطیبان بود. آنچه به شیعیان در پاکستان جایگاه برجستهای میداد، عزاداری بود، گذشته از آن، آنها هیچ تریبونی نداشتند. عزاداری صرفاً یک عزاداری رسوماتی و اعتقادی بود، نه عزاداریای که برای هدفی انجام شود.
دلایل تغییر در شیعیان پاکستان
در سال ۱۹۷۹، جامعه شیعه در پاکستان به دلیل دو رویداد شروع به تغییر کرد: یکی در خود پاکستان رخ داد که جامعه شیعه در پاکستان را تکان داد و دیگری در ایران رخ داد که کل جهان، از جمله پاکستان را تکان داد. رویدادی که در ایران رخ داد، ظهور انقلاب اسلامی بود که کل جهان و همچنین جامعه شیعه در پاکستان را تحت تأثیر قرار داد و رویدادی که در پاکستان رخ داد، حکومت نظامی ژنرال ضیاءالحق و جنگ افغانستان بود. این دو رویداد، جامعه شیعه در پاکستان را به شدت تکان داد. وقتی ضیاءالحق شعار برقراری نظام مصطفی و اجرای فقه حنفی در پاکستان را مطرح کرد، جامعه شیعه فکر کرد که اگر فقط به عزاداری مشغول باشیم، ما را نیز به مذهب حفنی تبدیل خواهند کرد. و از آنجایی که حکومت نظامی در کشور وجود داشت، ضیاءالحق با زور چماق این نظام را در کشور اجرا میکرد.
بنابراین، شیعیان به خود آمدند و در سال ۱۹۷۹ کنوانسیونی را برگزار کردند که در آن علامه مفتی جعفر حسین برای اولین بار به عنوان رهبر ملت شیعه انتخاب شد و سازمانی به نام تحریک نفاذ فقه جعفریه تشکیل شد. از اینجا، شیعیان انگیزه گرفتند و اقدامات اعتراضی علیه ضیاءالحق را آغاز کردند.
تأثیر انقلاب اسلامی بر پاکستان
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی ایران نیز تأثیر کمی بر پاکستان گذاشت، اگرچه هیچ بسته ویژهای برای شیعیان پاکستان نداشت و هیچ واعظی برای این کار به پاکستان اعزام نشد. جماعت اسلامی بیشتر از شیعیان پاکستان تحت تأثیر انقلاب ایران قرار گرفت چون مولانا مودودی از قبل تفکر انقلابی را تبلیغ میکرد. اما ضیاءالحق شوک بزرگی به شیعیان وارد کرد و باعث ایجاد سازمانهای جهادی زیادی مانند سپاه صحابه شد. او از شیعیان احساس خطر کرد که مبادا با ایران ادغام شوند. برای کنترل آنها، علمای وهابی را وارد میدان کرد و ضمن تکفیر شیعیان، قتل عام آنها را آغاز کرد. نفرت شیعه و سنی که قبل از تشکیل پاکستان وجود داشت، به فرقه گرایی تبدیل شد. و بر این اساس، بازار کشتار و ویرانی تا سال ۲۰۱۴ در پاکستان بسیار داغ بود.
وضعیت شیعیان لبنان ۸۰ سال پیش
هنگام تشکیل پاکستان، وضعیت شیعیان لبنان بسیار بدتر از شیعیان پاکستان بود. وضعیت شیعیان لبنان از هر نظر اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی بسیار اسفناک بود. شیعیان لبنان شهروندان درجه سه این کشور محسوب میشدند. پستترین کارها توسط شیعیان انجام میشد. اگرچه شیعیان پاکستان در آن زمان ضعیف بودند، اما در شرایطی نبودند که مجبور به انجام کارهای پست مانند جارو کردن خیابانها و تمیز کردن دستشویی های مردم باشند.
نقش مهم آیت الله بروجردی در بیرون آوردن شیعیان لبنان از عقبماندگی
وقتی مرجع تقلید آن زمان، آیت الله العظمی بروجردی، از اوضاع شیعیان جهان مطلع شد، بدترین شرایط شیعیان لبنان را یافت. آنها ضعیف، عقبمانده و از نظر اجتماعی طرد شده بودند. آنها مجبور به انجام پستترین کارها بودند. آیت الله بروجردی از شنیدن وضعیت شیعیان لبنان بسیار ناراحت شد. یکی از ویژگیهای آیت الله بروجردی این بود که با وجود اینکه یک چهره علمی زمان خود بود، از مهارتهای رهبری بینظیری نیز برخوردار بود و فردی بسیار بصیر بود. حتی شاه ایران نیز به دیدار او در خانهاش در قم میرفت. در دوران مرجعیت خود، او نه تنها شیعیان ایران و سایر کشورها را تقویت و سازماندهی کرد، بلکه به درد شیعیان لبنان نیز توجه ویژهای داشت و درد آنها را احساس میکرد. او با شاه هماهنگ شد و یکی از شاگردان خود، سید امام موسی صدر، را به لبنان فرستاد. موسی صدر جوانی خوشقیافه و فعال بود. او به عنوان نماینده آیت الله بروجردی به لبنان رفت.
امام موسی صدر، معمار شیعیان لبنان
امام موسی صدر نیز از وضعیت اسفناک شیعیان لبنان ابراز تاسف میکرد و گامهای زیادی برای بهبود وضعیت آنها برداشت که داستان مفصلی دارد. این معمار نقش اساسی در تبدیل عقبماندهترین شیعیان جهان به شیعیانی سربلند ایفا کرد. اما او از حمایت آیتالله بروجردی برخوردار بود، بنابراین گامهای بسیار بلندی برداشت. همانطور که سید از نظر قامت و ظاهر زیبا و خوشقیافه بود، افکارش نیز زیبا و والا بود. سید موسی صدر فرصتهای مختلفی برای زندگی اقتصادی آنها فراهم کرد، مدارس زیادی برای آموزش ساخت، مراکز رفاهی و اصلاحی تأسیس کرد و تمام تلاش خود را برای ارتقای آنها از این عقبماندگی به کار گرفت. ملتهای دیگر آنجا از شیعیان بسیار متنفر بودند. برخی به دلیل شیعه بودن و برخی به دلیل فقیر بودن، آنها را به خود نزدیک نمیکردند. آنها جایی در تجارت، اشتغال یا هیچ جایگاه سیاسی نداشتند. سید موسی صدر یک استراتژی جامع اتخاذ کرد، خستگیناپذیر کار و تلاش کرد، در طول روز خودش به مدارس مختلف میرفت و به کودکان آموزش میداد و شبها به بهانه روضه، مردم را جمع میکرد و به آنها آموزشهای مذهبی میداد.
او برای ارتقای جایگاه اجتماعی و سیاسی شیعیان لبنان، راه را برای آنها در سیاست لبنان باز کرد. وقتی با نفوذ در احزاب سیاسی موجود وارد عرصه سیاسی شد، گوش بسیاری از کشورهای اطراف تیز شد و احساس خطر کردند. آل سعود، حاکم سعودی، سرهنگ قذافی، حاکم لیبی و حافظ اسد سوریه، همگی از سید موسی صدر احساس خطر کردند، زیرا هر سه در لبنان منافعی داشتند و وقتی دیدند ملت شیعه لبنان در سایه رهبری عالی رشد میکند، احساس کردند که از طریق این ملت، تغییری در لبنان ایجاد میشود که میتواند به منافع آنها آسیب برساند. بنابراین، سرهنگ قذافی سید را در یک گردهمایی به لیبی دعوت کرد و در آنجا ربود و تا به امروز هیچ کس نمیداند او کجاست. اکنون اعتقاد عمومی بر این است که او شهید شده است.
نقش شهید مصطفی چمران در لبنان
در همان زمان، یکی دیگر از چهرههای برجسته ایرانی، دکتر مصطفی چمران، برای همکاری با سید موسی صدر به لبنان رفت. او دکترای مهندسی خود را در آمریکا گرفت و وقتی خبر وضعیت بد شیعیان لبنان را دریافت کرد، هر آنچه در آمریکا داشت را رها کرد و به لبنان رفت و به همراه سید موسی صدر در امور آموزشی و سازندگی نقش مهمی ایفا کرد.
نقش موسی صدر در تشکیل حزب امل
سید موسی صدر و شهید چمران سازمانی عالی رتبه در لبنان به نام حزب امل تشکیل دادند که یک شاخه سیاسی و یک شاخه نظامی داشت. نبیه بری، رهبر آن، هنوز هم در دولت لبنان جایگاه بالایی دارد. و او این سازمان را نیز برای دفاع از شیعیان مسلح کرد.
تأثیرات انقلاب اسلامی بر شیعیان لبنان
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی در ایران رخ داده بود و در این مدت، سید موسی صدر نیز ربوده شد. در زمان انقلاب، وضعیت شیعیان لبنان به طور قابل توجهی بهبود یافته بود، اگرچه هنوز به عنوان یک نیرو محسوب نمیشدند، اما از این عقبماندگی برخاسته بودند و توانستند روی پای خود بایستند.
در همان زمان، اسرائیل لبنان را اشغال کرده بود و حزب امل تلاش کرد با اسرائیل بجنگد اما شکست خورد. رئیس حزب امل، مهدی شمس الدین، سعی کرد با مذاکره با اسرائیل، لبنان را از اشغال آن آزاد کند، اما او نیز شکست خورد. سپس تمام ملتهای لبنان با هم تلاش کردند تا اسرائیل را از لبنان بیرون کنند اما شکست خوردند. سرانجام، چند جوان از همان حزب امل از جمله سید عباس موسوی و سید نصرالله قیام کردند و قصد داشتند عملیات جهادی منظمی علیه اسرائیل انجام دهند، اما رهبران حزب امل به آنها اجازه ندادند، بنابراین آنها از این سازمان جدا شدند و حزب الله را تأسیس کردند.
تشکیل حزبالله و نقش امام خمینی
این چهار یا پنج جوان به تهران سفر کردند و در محضر امام خمینی (رحمه الله) حاضر شدند تا وضعیت شیعیان لبنان را توضیح دهند و امام را از اهداف و مقاصد خود آگاه کنند. امام خمینی دستور همکاری با آنها را صادر کرد و دولت ایران را موظف کرد که حزبالله را از هر نظر تقویت کند. پس از آن، طی سی سال، با همکاری ایران و تلاشهای خودشان، حزبالله به بزرگترین قدرت خاورمیانه تبدیل شد.
همان شیعیان لبنانی که تا دیروز سیر کردن شکمشان برایشان چالش بود، امروز با تدبیر یک سید، به چالشی برای اسرائیل تبدیل میشوند.
اما شکی نیست که ایران در این کار سنگ تمام گذاشته است. اگر بگویم، اغراق نیست که انقلاب به اندازه شیعیان لبنان برای شیعیان ایران کاری نکرد. مردم ایران نیز در این مورد شکایت دارند و احزاب ضد انقلاب هنوز به این موضوع اعتراض دارند. اما به هر حال، دولت ایران حزبالله را آنقدر قوی کرد که حتی فناوری ساخت سلاح و موشک را به آنها داد. در نتیجه، حزبالله به قدرتمندترین گروه تبدیل شد.
شیعیان لبنان ملتی قابل افتخار
اگر سرزمینی حاصلخیز باشد و این سرزمین حاصلخیز، معمار مخلصی مانند سید امام موسی صدر و رهبری مانند آیت الله بروجردی داشته باشد، بذر کاشته شده در این سرزمین حاصلخیز هرگز نمیمیرد. و آنگاه وقتی رهبری بهتر از آیت الله بروجردی در قالب امام خمینی و معماری بهتر از سید حسن نصرالله نسبت به سید موسی صدر پیدا شود، نه تنها لبنان، بلکه نقشه خاورمیانه تغییر میکند. هزاران درود بر شیعیان لبنان که زحمت هیچکس را هدر ندادهاند، از آیت الله بروجردی گرفته تا امام خامنهای و از موسی صدر تا سید نصرالله.
اما برعکس، به شیعیان پاکستان نگاه کنید، آنها هنوز همان جایی هستند که بودند. این اثر زمین است. به تاثیرگزاری زمین لبنان نگاه کنید و همچنین به تاثیر زمین پاکستان نگاه کنید. بذری که در آنجا کاشته شد چقدر شکوفا شد و بذری که در سرزمین پاکستان کاشته شد کجا رفت؟!
مولانا رومی میگوید:
بر سماع راست هر کس چیر نیست
لقمهٔ هر مرغکی انجیر نیست
نتیجهگیری؛ موفقیت شیعیان لبنان نسبت به شیعیان پاکستان
تشکیل انقلاب اسلامی برای کل جهان بود. امام خمینی و رهبری امام خامنهای برای کل جهان بود. اندیشه علامه اقبال برای کل جهان بود. علامه اقبال به شبه قاره آمد و موسی صدر به لبنان آمد. موسی صدر هیچ مقایسهای با اقبال ندارد. جایگاه اقبال بسیار والا است. موسی صدر یک معلم است اما اقبال یک متفکر است. او دین را از طریق الهام یاد گرفته بود. در هیچ مدرسهای و از هیچ معلمی نیآموخت. خداوند از طریق تلاوت قرآن به او الهام بخشید. امروز، پس از ۸۰ سال، ببینید اندیشه اقبال چه تأثیری در پاکستان داشته است. ما نمیتوانیم هیچ شخصیت یا نهادی را در کل پاکستان نام ببریم که ملت پاکستان را از طریق اندیشه اقبال ارتقا داده و آن را از هر نظر شایسته شناخته شدن در جهان کرده باشد.
اما در آنجا، ملتی که تا دیروز خیابانها را جارو میکرد، تحت هدایت یک رهبر چنان قد علم کرده است که امروز به الگوی عمل در کل جهان تبدیل شده و ملتهای مظلوم کل جهان را رهبری میکند.
از خداوند متعال میخواهیم به خون سید مقاومت و دیگر شهدای مظلوم و به برکت این شهیدان، ملت فلسطین را از ظلم و ستم نجات دهد.
