در اسلام، قرآن، سنت پیامبر و سیره اهل بیت (ع) معیارهای حق هستند. در دوران فتنه، انسان به بینشی نیاز دارد که از عقل سرچشمه میگیرد، مشروط بر اینکه عقل اش تربیت شده و به عقل سلیم تبدیل شده باشد. این عقل سلیم منبع شعور و آگاهی است.
برای شناخت فتنه، به عقل، آگاهی و امام نیاز است

حجت الاسلام و المسلمین استاد سید جواد نقوی
مدیر جامعه عروة الوثقیٰ لاهور
مسجد بیت العتیق
لاهور، پاکستان
خطبات نماز جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
خطبه اول: برای شناخت فتنه، به عقل، آگاهی و امام نیاز است
خطبه دوم: تأکید امام رضا (ع) بر قطع کامل ارتباط با غالیان
فتنه به چه چیزی گفته میشود؟
فتنه چیزی است که در جامعه از نظر فکری آشفتگی و از نظر عملی جنگ، اختلاف، فرقه، تضاد منافع و کشمکش در جامعه ایجاد میکند. زمان فتنه حالتی پیش میآید که در آن شخص حواس و فهم خود را از دست میدهد، و قادر به تشخیص درست از نادرست نیست. این حالت، فتنه نامیده میشود. این فتنه، انسان ها و جوامع بشری را نابود و متلاشی می کند. بنابراین، رعایت تقوا در مواجهه با فتنهها ضروری است.
تشخیص فتنه و وظیفه ضروری است
امیرالمؤمنین (ع) بهترین اطلاعات را در مورد فتنهها ارائه داده است، زیرا دوران او دوران فتنههای سخت بود. یکی از اتفاقاتی که در مواقع فتنه ها برای انسان میافتد این است که نمیتواند موقعیت را به درستی تحلیل کند. او از تشخیص حقیقت ماجرا عاجز می ماند. او روی آنچه پیش روی خود میبیند متمرکز میشود و نمیتواند تشخیص دهد که آیا آنچه میبیند یک فتنه است یا یک وظیفه. بنابراین، با در نظر گرفتن آن به عنوان یک وظیفه، وارد فتنه میشود.
نیاز به خرد و آگاهی برای ارزیابی فتنه
برای مقاومت در برابر فتنه، فرد به شعور و آگاهی نیاز دارد، نه فقط تواناییهای جسمی. اما متأسفانه امروزه آگاهی بشر به دست علل غیرانسانی افتاده است. امروزه آگاهی بشر کاملاً در اختیار رسانه ها است. هر جا که رسانه ها آگاهی انسان را مدیریت کنند، انسان ها مانند ربات از این تهاجم رسانه ای پیروی می کنند. اما آن شعوری که خداوند متعال در وجود انسان قرار داده، عقل نام دارد. این عقل کندتر از حواس، اندامها و اعضای فیزیکی رشد میکند. مرکز شعور و آگاهی، عقل انسان است. گاهی اوقات، فرد با مشکلات خاصی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر محیطی، متولد میشود که مانع از رشد عقل او میشود. بلکه در مرحله اولیه باقی میماند و منجر به حالتی از حماقت میشود که جنون نامیده میشود. اما برخی افراد عقل دارند، اما به دلیل عدم استفاده صحیح از عقل خود، نادان و کودن باقی می مانند. آنها فاقد توانایی تشخیص درست از غلط هستند، به همین دلیل به آنها افراد احمق و نادان گفته میشود.
منظور از شعور چیست؟
شعور به معنای آگاهی ظریف و دقیق است. کلمه «شعور» از کلمه عربی «شعر» به معنی «مو» گرفته شده است. و شعور تشخیص مو را می گویند. موها آنقدر نازک هستند که در کاه دیده نمیشوند. تشخیص مو در کاه نیاز به چشمانی تیزبین و دقیق دارد. بنابراین، همانطور که پیدا کردن یک تار مو در انبار کاه دشوار است، به همان ترتیب، برای تشخیص واقعیتهای ظریف و پنهان در دوران فتنه ها، به بصیرت و مشاهده دقیق نیاز است.
امام، مرکز جهان هستی و قلب امت است
خداوند متعال، جهانی کامل را در درون انسان آفریده و نهادی مرکزی در این جهان درونی به نام عقل قرار داده است. به همین ترتیب، در جامعه بشری نیز، خداوند نهادی مرکزی در این کیهان به نام امام تأسیس کرده است. طبق روایات، امام در جامعه جایگاه قلب و عقل را دارد. یعنی امام منبع آگاهی برای جامعه است. امام صادق (ع) این را به یکی از شاگردانش، هشام، آموخت. هشام روزی با یکی از علمای کوفه برخورد کرد که مردم را در مورد مفهوم امامت سردرگم میکرد. هشام توضیح داد که امام مانند قلب در بدن است که برای همه اعمال ضروری است. آن عالم با شنیدن این سخن، شناخت که هشام از شاگردان امام صادق علیه السلام است. امام، هشام را ستود و دیگران را به همانندی با او ترغیب کرد.
وظیفه امام، ارزیابی فتنه هاست
متأسفانه مفهوم امام در میان برخی از شیعیان، تحت تأثیر افکار صوفیانه و علم کلام، دچار تحریف شده است. هر دوی این مکاتب فکری، دیدگاههای متضادی در مورد مفهوم امام قرآنی ارائه میدهند. از نظر آنها، امام تنها یک شخصیت معنوی است، که نسبت به رهبری اجتماعی بیتفاوت است. در مقابل، امام قرآنی کسی است که به او اختیار امور مردم داده شده و وظیفه رهبری و هدایت آنها به او واگذار شده است. امام قرآنی در هر عصری وجود دارد. او مستقیماً توسط خداوند منصوب شده است، مانند پیامبران یا جانشینان یا نمایندگان آنها. غیبت پیامبران و امام منصوص، نیاز به امام را به کلی نفی نمیکند، بلکه اگر امام معصوم حضور نداشته باشد، نایب امام تمام اختیارات را دارد. این ادامه امامت است. همانطور که هر عصری نیازمند عقل بشری است، رها کردن مردم بدون امام، خلاف حکمت الهی است. همانطور که نگه داشتن یک انسان بدون عقل خلاف عدل الهی است، نگه داشتن یک جامعه بدون امام نیز خلاف عدل الهی است. وظیفه امام، ارزیابی فتنه هاست. در امور دشوار و پیچیده، تنها امام میتواند تشخیص دهد که چه چیزی فتنه است و چه چیزی وظیفه.
امروزه مسائل زیادی وجود دارد که جهل انسان را ثابت می کند. مؤمنان بسیاری از واجبات را فتنه میدانند و با اینکه واجب هستند، آنها را رها میکنند حالآنکه مشارکت مؤمنان در آنها ضروری است.
فتنهی بنیامیه؛ ترور خلیفه
دوران امیرالمؤمنین (ع) دوران بسیار پیچیدهای بود. خلافت در بحبوحه هرج و مرج پس از ترور خلیفه سوم به او رسید. از آنجا که گروه پشت پرده ترور خلیفه، گروه اموی بود، آنها ماهرانه خلیفه را ترور کردند و امت را در فتنه ابدی فرو بردند. در چنین محیطی، قدرت به آستان امیرالمؤمنین (ع) رسید. با اینکه آن را حق خود میدانست، حاضر به پذیرش آن نبود. هرچه بارها قدرت به دروازه آن آمد، اما امام همیشه آن را رد کرد زیرا او از راه درست نمیآمد.
دلایل شدت فتنهها در دوران حکومت امیرالمؤمنین
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند کسانی که با قدرت به نزد او آمدند، با نیت خیر نیامده بودند، افراد وفادار و ثابت قدمی نبودند، اما جمعیت آنها، حجت را بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمام کرد، بنابراین وی مجبور شد زمام قدرت را به دست بگیرد. پس از این، او (علیه السلام) فوراً اقداماتی انجام داد؛ ابتدا بیت المالی که توسط طبقه ممتاز غارت شده بود، به بیت المال بازگردانده شد. دومین اقدام بزرگ، برکناری فرمانداران فاسد و بیکفایت، از جمله معاویه بن ابی سفیان، فرماندار شام، بود. این اقدامات، فتنه های بعدی را در پی داشت که بعدها به فتنه خوارج منجر شد. در کنار این رویدادهای بزرگ، رویدادهای کوچکتری نیز رخ داد. حوادث کوچکتر در مقابل این حوادث بزرگ، جزئی بودند، وگرنه خودشان مصیبت های بزرگی بودند که یکی از آنها عزل والی کوفه بود.
والی کوفه، ابوموسی اشعری، شخصیتی مذهبی و پرهیزگار و مورد احترام به شمار می رفت. با وجود توصیه به تأخیر در برکناری او، علی (ع) دستور برکناری او را صادر کرد. بعدها شواهد نشان داد که ابوموسی اشعری برای مقام حکومتی، صلاحیت نداشت، حتی مشاوران علی (ع) نیز به این موضوع اعتراف کردند.
عدم صلاحیت ابوموسی اشعری در ارزیابی فتنه
بصره در جنگ جمل به میدان جنگ تبدیل شد. سپاه دشمن از مکه (حجاز) آمد، در حالی که علی (ع) در مدینه بود. این نبرد میتوانست در جای دیگری رخ دهد، اما شرایط، بصره را به میدان نبرد تبدیل کرد، جایی که علی (ع) هیئتی را نزد ابوموسی اشعری، فرماندار محلی کوفه در زمان امیرالمؤمنین (ع)، فرستاد تا سپاهی برای خلیفه مسلمین علی (ع) آماده کنند. اما والی بصره مخالفت کرد و نپذیرفت و گفت که هرگز این کار را نخواهد کرد. ابوموسی اشعری به مسجد کوفه رفت و خطبهای ایراد کرد و در آن گفت که این فتنه است و او نباید به آن بپیوندد.
او با فصاحت و بلاغت فراوان خطبه ای ایراد کرد و گفت: «بهترین فرد در مواقع فتنه، کسی است که به جای سوار شدن بر اسب، ایستاده باشد و بهتر از آن، کسی است که بنشیند و بهتر از آن، کسی است که دراز بکشد و بهتر از آن کسی است که در مواقع فتنه، بخوابد». از قضا، همین ابوموسی اشعری بعدها به عنوان نماینده علی (ع) در ماجرای حکمیت علیه عمرو بن عاص منصوب شد، که در آنجا به طرز فجیعی شکست خورد. آنگاه مردم به ماهیت واقعی اشعری پی بردند. تقوای او کمکی به تشخیص فتنه نکرد، زیرا این کار مستلزم تقدس نیست، بلکه نیازمند حس و بصیرتی است که ابوموسی اشعری از آن برخوردار نبود.
حق را بر اساس شخصیت افراد ارزیابی نکنید
بیایید مثال دیگری از جنگ جمل بزنیم؛ یکی از اصحاب نزد علی علیه السلام آمد و گفت: «آیا گمان میکنی وقتی با شخصیت های بزرگ روبرو شوی که در میان آنها امالمؤمنین عایشه است، ما از تو حمایت خواهیم کرد؟» علی (ع) با درایتی بینظیر پاسخ داد: «شما تنگنظر هستید، حق را با شخصیتها میشناسید، در حالی که باید اول حق را شناخت، سپس دید چه کسی طرف آن را میگیرد. لازم نیست بزرگان یا شخصیتهای مشهور همیشه طرف حق باشند.»
حتی امروزه هم مردم به جای حق، از شخصیتها پیروی میکنند. حتی وقتی آن شخصیت ها راه انحراف را انتخاب کنند، پیروانشان همچنان به آنها وفادار میمانند. برای مثال، در میان شیعیان، پیروان مرجع تقلید به دستههای مختلفی تقسیم شدهاند و کورکورانه از علمای مختلف پیروی میکنند. حالا وقتی بین خود مراجع اختلاف پیش می آید، اختلافات جدی تری هم بین پیروان آنها پیش می آید. در اصل، همه اینها فرقه گرایی است. هر چه یک شخصیت بزرگتر میگوید پیروان او، کورکورانه از او پیروی میکنند. اما معیار در دین، سخنان یک شخصیت بزرگ نیست، بلکه عقل و دلیل است. اگر یک عالم با دلیل و مدرک حرف حق را بزند، ما باید از او پیروی کنیم، اما اگر حرف حق را نزند، باید او را رها کنیم و از حق حمایت کنیم، نه از شخصیت.
از حق حمایت کنید نه از شخصیت
این اتفاق در هر دورهای افتاده است. یهودیان به جای پیروی از موسی (ع) و تورات، از احبار خود پیروی کردند. وقتی مسیحیت ظهور کرد، مردم به جای کتاب مقدس، شروع به پیروی از کشیشان کردند. هر آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ شد، از قرآن بود و خود قرآن به پیامبر هشدار داد: «ای پیامبر! اگر چیزی را از خود بسازی و به ما نسبت دهی، ما آن را تحمل نخواهیم کرد.»
معیار حق در اسلام
بنابراین، در اسلام، قرآن، سنت پیامبر و سیره اهل بیت (ع) معیارهای حق هستند. در دوران فتنه، انسان به بینشی نیاز دارد که از عقل سرچشمه میگیرد، مشروط بر اینکه عقل اش تربیت شده و به عقل سلیم تبدیل شده باشد. این عقل سلیم منبع شعور و آگاهی است. اگر بتوانید حق را در مسائل پیچیده تشخیص دهید، پس خدا را شکر کنید که شعور دارید. اما اگر فقط به آنچه بزرگان میگویند نگاه میکنید و هر چه آنها میگویند حق می پندارید، پس به این معنی است که نمیتوانید راه درست را در میان فتنهها پیدا کنید. عقلت هنوز به بلوغ نرسیده.
امام دومین وسیله تشخیص حق در بحبوحه فتنه است
دومین وسیله برای شناخت حق در فتنه، امام است. اما امامی که از منظر قرآنی فهمیده میشود، نه امامی که در اصطلاحات صوفیانه و کلامی ارائه میشود. امام صوفیانه بر همه چیز جز زمین فرمانرواست، اما بر اهل زمین فرمانروایی ندارد. اما قرآن، امام را برای حکومت بر زمین آفریده است. به او اختیار و قدرت بر زمین و ساکنان آن داده شده است. از این رو، امیرمؤمنان (ع) ضمن هشدار درباره فتنه ها، بر لزوم اتخاذ راه تقوا برای مصون ماندن از آنها تأکید کردند و تشخیص فتنه ها از طریق شعور و آگاهی ممکن است و اولین عنصر شعور و آگاهی، تقوا است.
خطبه ۲
توصیههای علی (ع) برای جلوگیری از هلاکت
دستورهایی که امیرمؤمنان (ع) در مورد تقوا داده است، می تواند انسان را از سقوط در هلاکت نجات دهد. گاهی انسان از اینکه به سوی هلاکت میرود بیخبر است، زیرا او بعضی از کارها را باخیال این که در راه سعادت است، انجام میدهد اما آخرش از شقاوت و فلاکت سر درمی آورد. لذا امیرالمؤمنین در حکمت شماره 117 نهج البلاغه فرمود:
وَ قَالَ عليه السلام: هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ
دو گروه از مردم به خاطر من هلاک میشوند: کسانی که در محبت من غلو می کنند و کسانی که از من متنفرند.
امیرالمؤمنین (ع) وسیله و کشتی نجات امت است، اما همین وسیله نجات اعلام می کند که دو دسته از مردم درمورد من هلاک میشوند و هیچ جرم دیگری نخواهند داشت. سوء تفاهم آنها در مورد ذات امیرالمؤمنین (ع) عامل هلاکت شان خواهد بود. یعنی هر که امیرالمؤمنین را تا حد الوهیت بالا ببرد، او نیز محکوم به فناست و هر که با او دشمنی ورزد، او نیز محکوم به فناست.
غلو و افراطگرایی فتنه بزرگ زمان امروز
این دو گروه، یعنی غالی و ناصبی، در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پدید آمدند و در زمان سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز وجود داشتند و در هر عصری بودند و امروز نیز وجود دارند. بلکه امروز به شکل یک فتنه بزرگ در امت اسلامی درآمده است. و تمام امت اسلام قربانی این فتنه شدهاند. بخش بزرگی از امت اسلام به افراطگرایی گرایش دارند و بخش بزرگی دیگر گرفتار کینه نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) هستند.
پاکستان، به ویژه، زمینه بسیار مساعدی برای هر فتنهای است. ایجاد فتنه در این سرزمین به تلاش بسیار کمی نیاز دارد زیرا ذهن مردم از قبل برای پذیرش این نوع آشفتگی آماده شده است. در نتیجه، این فتنهها از اعماق قلب مورد استقبال و پذیرش قرار میگیرند.
هر چقدر که فتنه افراط گرایی و غلو در پاکستان زیاد است، فتنه ناصبیت نیز زیاد است. ما همچنین در مورد ناصبیت بحث خواهیم کرد، اما فعلاً اجازه دهید چند حدیث دیگر از ائمه اطهار (علیهم السلام) در مورد غلو نقل کنیم.
علامه مجلسی در جلد 25 بحارالانوار روایات متعددی از ائمه اطهار در مورد غالیان نقل کرده است. امامان در طول حیات خود، نه تنها با ستمگران زمان خود مانند بنی امیه و بنی عباس مبارزه کردند، بلکه با تهدید داخلی ناشی از فتنه افراط گرایی و غلو نیز مقابله نمودند.
گفتگوی امام رضا (ع) و مامون در مورد مسئله غلو
در روایت ۱۷، باب دهم، گفتگویی امام رضا (ع) با مامون را نقل میکنند. روزی مامون به او گفت: «به من خبر رسیده است که مردم در عقاید خود درباره تو و اجدادت غلو میکنند.» امام رضا (ع) در پاسخ، حدیثی از سلسله معصومین، یعنی از پدرش امام موسی کاظم (ع)، از امام جعفر صادق (ع)، از امام محمد باقر (ع)، از امام علی بن الحسین (ع)، از امام حسین (ع)، از امام علی (ع) و در نهایت از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند. این زنجیره، «سلسلة الذهب» (سند طلایی) نام دارد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مرا بالاتر از حقم قرار ندهید، یعنی من بنده خدا و پیامبر خدا هستم. مرا از این حق بالاتر مبر، زیرا خداوند پیش از آنکه مرا پیامبر کند، مرا به عنوان بنده خود برگزید.
مشهور است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ترجیح میداد خود را «عبدالله» بنامد.
سپس امام رضا (ع) این آیات قرآن کریم را در مقابل مامون تلاوت فرمود: ﴿ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ [ سورة آل عمران: 79]
{برای هیچ بشری شایسته نیست که خداوند به او کتاب و حکم و نبوت بدهد، سپس به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید، ولی به آنچه از کتاب تعلیم میدادید و به آنچه درس میخواندید، از خدا اطاعت کنید.}
این آیه بیان میکند که هیچ انسانی حق ندارد مردم را با کتاب، حکمت و نبوت الهی به سوی خود دعوت کند و آنها را به سوی خدا دعوت نکند، یعنی مردم را بنده خود قرار دهد نه بنده خدا. بلکه باید بگوید: به موجب تعلیم کتاب، بندگان خدا شوید.
امام رضا علیه السلام در ادامه فرمودند:
علی علیه السلام میفرمود: دو گروه در مورد من، هلاک میشوند و من از هر دوی آنها بیزاری میجویم: کسی که در محبت من افراط کند و کسی که کینه به دل گیرد و حق ولایت و امامت مرا از من بگیرد.
امام رضا علیه السلام در ادامه میفرماید:
ما اهل بیت علیهم السلام خود را از هر کسی که مقام ما را از بندگی خدا به الوهیت ارتقا دهد، بیزاری میجوییم، همانطور که حضرت عیسی علیه السلام از کسانی که او را پسر خدا میدانستند، بیزاری خود را ابراز کرد.
خداوند متعال از حضرت عیسی علیه السلام پرسید:
آیا تو به مردم گفتی که تو و مادرت را به عنوان خدایانی غیر از خدا بپرستند؟
عیسی علیه السلام پاسخ داد: منزهی تو، هرگز نمی توانم چیزی را که حق ندارم بگویم. تو از آنچه در درون من است آگاهی، در حالی که من از آنچه در درون توست، بیخبرم. من جز آنچه را که به من فرمان داده بودی به آنها نگفتم: «خدا را بپرستید، که پروردگار من و پروردگار شماست.» من هنگامی که در میانشان بودم، بر آنها گواه بودم، پس او بر هر چیزی گواه است.
حضرت مسیح موعود (علیه السلام) به بندگی خدا افتخار میکرد و حتی فرشتگان نیز هرگز این مقام عبودیت را انکار نکردند. خداوند میفرماید:
عیسی فقط فرستاده خدا بود. پیش از او نیز فرستادگانی بودند. هر دو غذا میخوردند.
امام رضا (ع) این آیه را توضیح دادند و فرمودند که این آیه مؤید بشر بودن انبیا (ع) است که آنها مانند سایر مردم غذا میخوردند و هضم میکردند.
برائت امام رضا (ع) از غالیان
سپس امام (علیه السلام) افزودند:
هر کس به الوهیت پیامبران یا امامان ایمان داشته باشد، ما از چنین شخصی در دنیا و آخرت بیزاری خود را ابراز میکنیم.
با وجود این، امروزه بسیاری از سخنرانان، وعاظ و روحانیون از منابر خود افراط گرایی را تبلیغ می کنند و این کار را به این دلیل انجام می دهند که بازار این کار داغ است. مردم در آن داد و ستد میکنند.
روایات بیشتر در محکوم کردن غلو
در روایت ۱۸، امام رضا علیه السلام میفرماید:
هر که به تناسخ معتقد باشد، کافر است. (تناسخ یعنی اینکه خداوند در امامان حلول کند یا روح یک امام در امام دیگر حلول کند)، سپس فرمود: خدا غالیان را لعنت کند. بدانید که این غالیان مجوس هستند و بدانید که این غالیان نصاری هستند و بدانید که این مرجئه شبیه خوارج هستند. با آنها ننشینید، علیه آنها شهادت ندهید و با آنها دوستی نکنید.»
مرجئه فرقهای بود که در دوران بنیامیه پس از جنگ صفین ظهور کرد. او معتقد بود تا زمانی که کسی شهادتین را میخواند، هیچ کس حق ندارد اعمال او را، صرف نظر از اینکه چه گناهی مرتکب شده باشد، مورد انتقاد قرار دهد. آنها ادعا میکردند که امورشان کاملاً در دست خداست و پس از مرگ میتوانند بخشیده شوند. به گفته او، هیچکس نباید در امور دیگران دخالت کند، هرکسی باید مراقب اعمال خودش باشد. امام رضا می فرماید اینها غالیان مرجئه هستند، یعنی آدم های فاسدی هستند، آدم هایی که از دین خارج شده اند.
امام رضا (ع): غالی کافر، مفوضه مشرک
در حدیث ۱۹ از امام رضا (ع) درباره غالیه و مفوضه پرسیده شد. مفوضه کسانی هستند که ادعا میکنند اگرچه خداوند متعال وجود دارد، اما پس از خلقت، تمام قدرت و اختیار خود را به امامان تفویض کرده است. این باور به عنوان تفویض شناخته میشود.
امام رضا (ع) در پاسخ فرمودند که غالی کافر و مفوضه مشرک است. سپس امام هشدار شدیدی داد: هر کس به هر نحوی با غالیان ارتباط داشته باشد، یا با آنها معاشرت کند، یا با آنها تجارت کند، یا با آنها غذا بخورد، یا با خانوادههایشان ازدواج کند، یا دخترانش را به ازدواج آنها درآورد، یا با آنها مدارا کند، یا هر سخنی را که آنها میگویند تصدیق کند، یا حتی به اندازه یک کلمه به آنها کمک کند، از ولایت خدا و رسول و ما اهل بیت علیهم السلام خارج است.
امام رضا (ع) روشن میکنند که فتنه افراطگرایی چقدر خطرناک و مخرب است. وی میدانست که نجات شیعیان از ظلم و ستم حکومت عباسی ممکن است، اما از دست غالیان نجات شان ممکن نیست. حتی امروز، اگر مذهب شیعه از دشمنان خارجی مانند اسرائیل، آمریکا و ناصبیها (کسانی که با اهل بیت دشمنی دارند) در امان باشد، باز هم میتواند توسط غالیان از درون نابود شود.
افراطگرایی مانند موریانه میتواند شیعیان را از درون پوک کند
امام، که عقل و محور امت بود، معتقد بود که این نوع فساد داخلی، آنها را مانند موریانه از درون خواهد خورد. این ایدئولوژی افراطی عمیقاً در میان شیعیان نفوذ کرده است.
از آنجا که بسیاری از مردم از آموزههای اصیل اهل بیت (علیهم السلام) بیاطلاع هستند، هر آنچه از منبر موعظه میشود، توسط شیعیان به عنوان دین واقعی پذیرفته میشود. این امر، زمینه را برای غالیان – که دروغ میبافند و به اهل بیت (علیهم السلام) نسبت میدهند – فراهم میکند. نتیجه این میشود که تصویر تحریفشدهای که این غلوکنندگان ارائه میدهند، در دیگران نسبت به شیعه خصومت ایجاد میکند.
غمانگیز این است که خود امامان چنین رذلهایی را دشمن خود اعلام کردند، اما امروزه آنها در جامعه شیعه مورد ستایش و تجلیل قرار میگیرند. برخی از سخنرانان، حتی اگر شخصاً به غلو اعتقادی نداشته باشند، باز هم در سخنرانیها به غلو متوسل میشوند زیرا در غیر این صورت نه حمایت مالی دریافت میکنند و نه دعوتنامه برای سخنرانی. برای حفظ درآمد و مخاطبان خود، راه غلو و مسیر انحراف را انتخاب میکنند.
این گروهی است که مؤمنان واقعی باید آشکارا از آنها تبری جویند و آنها را لعنت کنند، زیرا ائمه آنها را لعنت کردهاند.